اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

گذري بر زندگي علمي و سياسي آقاي سيد کاظم شريعتمداري - 1

گذري بر زندگي علمي و سياسي آقاي سيد کاظم شريعتمداري

گذري بر زندگي علمي و سياسي آقاي سيد کاظم شريعتمداري - 1

مقدمه

آقاي سيد کاظم شريعتمداري از جمله شخصيتهايي است که حيات پر فراز و فرود او، وي را به چهرهاي ويژه در تاريخ معاصر ايران تبديل کرده است. او کسي بود که به عنوان مرجع تقليد شيعه، مقلدين زيادي داشت اما به خاطر مشي و عملکرد نادرست، به سمت سقوط پيش رفت تا جايي که در سال 1361 با حکم جمعي از علما از مقام مرجعيت خلع شد و ادامه حيات خويش را در انزوا سپري کرد.

امروز بعد از گذشت بيش از سي و چهار سال از درگذشت آقاي شريعتمداري، اسناد و دادههاي تاريخي قضاوتي متقن و حقيقي از او دارند. آن چه در پي ميآيد مروري بر حيات سياسي و علمي آقاي سيد کاظم شريعتمداري است که بر پايه اسناد و خاطرات تدوين شده است.

 

 تولد، آموزشهاي مقدماتي، تحصيلات حوزوي و آثار

 

آقاي سيد محمدکاظم شريعتمداري در 15 دي ماه 1284 شمسي در محله «اميرخيز» تبريز به دنيا آمد. پدرش آيتالله سيد حسن شريعتمداري از علماي تبريز بود که در سال 1292 در زادگاهش درگذشت.[1] اجداد آقاي شريعتمداري که نسب آنها به امام سجاد(ع) ميرسد، از بروجرد مهاجرت کرده و در تبريز اقامت گزيده بودند. سيد محمدکاظم نيز در همين شهر تحصيلات مقدماتي را سپري نمود.[2]

او فقه و اصول را از علماي معروف آن ديار چون ميرزا صادق آقا تبريزي، حاج ميرزا ابوالحسن انگجي و حاج ميرزا جواد آقاي ملکي فراگرفت. در همين دوره و در حالي که هنوز به سن 18 سالگي نرسيده بود، کتاب فرائد الاصولِ شيخ انصاري را براي طلاب مدرسه طالبيه تدريس ميکرد.[3]

آقاي شريعتمداري در سال 1304 به قم هجرت کرد و در آنجا فلسفه و کلام را از کتب ابن سينا، ملاصدرا و حاج ملاهادي سبزواري و نزد حاج ميرزا علياکبر فيلسوف يزدي آموخت. زماني که آيتالله حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي به قم آمد و به تأسيس حوزه علميه همت گماشت، آقاي شريعتمداري در درس خارج مؤسس حوزه علميه قم حضور يافت.[4]

وي پس از مدتي به نجف اشرف عزيمت کرد و در حوزه علميه آن شهر از محضر اساتيدي چون آيات عظام ميرزا محمدحسين نائيني، ضياءالدين عراقي، سيد ابوالحسن اصفهاني و حاج شيخ محمدحسين اصفهاني کسب فيض و از اساتيد حوزه علميه نجف اجازه اجتهاد دريافت کرد. پس از دو سال قصد مراجعت به ايران نموده، راهي قم شد و در آن شهر مقدس مجدداً در درس خارج آيتالله حائري يزدي شرکت کرد.[5]

در سال 1313 بنا به دعوت گروهي از تجار و فضلاي تبريز، قصد رجعت به آنجا نمود و در آن شهر ضمن امامت مسجد «خال اوغلي»، به تدريس فقه و تبليغ امور شرعيه پرداخت. اما يک دهه بعد، وقتي فرقه‌‌ دموکرات آذربايجان به رهبري سيد جعفر پيشهوري در تبريز ظهور کرد، آقاي شريعتمداري تصميم به خروج از آن شهر گرفت. او بعدها درباره چرايي ترک تبريز در آن برهه تاريخي گفت: «ما در تبريز مورد تهديد فرقه دموکرات بوديم. مکرر کاغذهايي از طرف رئيس دولتشان و رئيس مجلسشان به ما نوشتند، دعوتهايي کردند، حرفهايي زدند...» خودش ميگويد به خاطر همين تهديدها ناچار به ترک تبريز شد.[6] از اين رو در دي ماه 1324 به تهران و سپس به قم رفت و دوباره در تيرماه 1325 به زادگاه خود بازگشت.[7] علت رجعت شريعتمداري به تبريز در دورهاي که هنوز فرقه دموکرات فعاليت دارد، نامعلوم است؛ اما اين فرضيه را تائيد ميکند که علت خروج او از تبريز بدون شک تهديدهاي فرقهي پيشهوري نبوده است چرا که اگر چنين بود آقاي شريعتمداري ميبايست تا محو کامل فرقه در آذر سال 1325 پا به تبريز نميگذاشت.

در خردادماه 1326، به هنگام عزيمت محمدرضا پهلوي به تبريز، در حالي که اغلب علماي بزرگ استقبال از شاه را تحريم کرده بودند وي به ديدار شاه شتافت و «تشريف فرمايي اعليحضرت همايوني به مدرسه طالبيه» را خير مقدم گفت. به تعبير حجتالاسلام سيد حميد روحاني، آقاي شريعتمداري در حضور شاه، با اشاره به عدم شرکت علما و روحانيون آذربايجان در اين ملاقات، «زبان به پوزش گشود.»[8] براساس گزارش مخبر شاهنشاهي از تبريز، «روز چهارشنبه ششم خردادماه [1326]، ساعت شش بعدازظهر اعليحضرت همايوني شاهنشاه محبوب ايران براي رسيدگي به وضعيت محصلين ديني به مدرسه طالبيه تشريففرما شدند... حضرت آيتالله آقاي شريعتمداري به پيشگاه مبارک شاهنشاهي خير مقدم عرض نموده و در ضمن خيرمقدم، چنين اظهاراتي کردند: ... از اعليحضرت همايوني تمنا داريم که طلاب علوم دينيه و مبلغين و مدارس قديمه و کليه بناهاي ديانتي و مظاهر ديانت و عالم اسلام مورد اهميت و توجهات مخصوص ملوکانه قرار گيرد. حتمي است بعضي از آقايان علما که شرف حضور ندارند و نتوانستهاند از اين فيض عظمي بهرهمند شوند بسيار متأسف خواهند شد زيرا چون از تشريف‌‌فرمــايي همايوني، ما دير خبردار شدهايم لذا نتوانستهايم چنان که شايسته مقام شاهنشاهي است وسايل پذيرايي را فراهــم بياوريم و بينهايت متأسـف و شرمنده هستيم و قهــراً به آقايان هم ديـر خبر رسيد که نتوانستهاند افتخار شرفيابي حاصل نمايند...»[9]

حضور شريعتمداري در مراسم ميزباني از شاه و سخنراني او در «پيشگاه اعليحضرت» موجب شد برخي از علماي تبريز وي را مورد نکوهش قرار دهند. مثلا آيتالله ميرزا فتاح شهيدي تبريزي اين عمل را مورد انتقاد قرار داد. جو تبريز کمکم براي شريعتمداري سنگين ميشد و او را تحت فشار قرار ميداد. به تعبيري ديگر: «حضور شريعتمداري در برنامه مذکور به زودي به مسئلهاي دامنهدار تبديل شد. چرا که رفتار آقاي شريعتمداري اعتراضات علماي تبريز را در پي داشت. متقابلاً طرفداران آقاي شريعتمداري رفتار قلدرمآبانه و سرکوبگرانهاي را عليه علما آغاز کردند و جسارتهاي فراواني را به ساحت علما و به خصوص آيتالله شهيدي روا داشتند. در نهايت آقاي شريعتمداري در چنين فضايي ترجيح داد که تبريز را ترک
کند.»[10]

از اين جهت آقاي شريعتمداري به ناچار از تبريز خارج شد و اين بار عزم تهران کرد و در مسجد همت تجريش به عنوان امام جماعت مشغول فعاليت شد. اما حضور در تهران به دليل شهرت اندک و فقدان پايگاه اجتماعي چندان او را راضي نکرد از اين رو بار ديگر به قم مراجعت نمود و در حوزه علميه به عنوان مدرس به فعاليت پرداخت. منبع امنيتي رژيم پهلوي در گزارشي به تاريخ 22 / 12 / 1335، آيتالله شريعتمداري را يکي از مراجع درجه دوم معرفي کرد که حدود سيصد نفر طلبه در درس خارج او حضور مييابند. اين گزارش تصريح کرده بود که وي در مدرسه مرحوم حجت اقامه نماز جماعت ميکند و در آذربايجان و تهران داراي مقلد است.

آيتالله شريعتمداري در دوره حضور در قم، نشريهاي با محتواي ديني تحت عنوان «مکتب اسلام» راهاندازي کرد که اولين نشريه وابسته به حوزه علميه محسوب ميشد. با اين حال انتقادهايي نيز به آن وارد بود. منتقدين اعتقاد داشتند که نشريه منسوب به آيتالله شريعتمداري ميکوشد تا طلاب را از جهتگيريهاي سياسي دور سازد.[11]

از آقاي سيد کاظم شريعتمداري همچنين آثاري نيز برجاي مانده است؛ علاوه بر رساله علميه وي رسالهاي در مورد اجتماع امر و نهي نگاشت و نيز رسالهاي درباره نهي در معاملات به رشته تحرير درآورد. آثار ديگر وي عبارتند از: رسالهاي در باب لباس مشکوک، تعليقه بر وسيله النجاه، مناسک حج، مناهج التقي، کتاب القضاء، وسيله العباد ليوم المعاد، هدايه العباد الي طريق الرشاد و ... از او همچنين تقريراتي نيز باقي مانده است.[12]

مواضع و اقدامات آقاي شريعتمداري از آغاز نهضت اسلامي تا تبعيد امام (1341 تا 1343)

با شروع دهه چهل، تصميمات و اقداماتي از قبيل تصويب لايحه اصلاحات ارضي در 19 دي 1340[13]، مذاکرات شاه با کندي رئيسجمهور وقت آمريکا درباره اين لايحه در ارديبهشت 41[14]؛ و طرح و تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي در 14 مهر همان سال[15]، موجب شکلگيري اعتراضات اجتماعي عليه هيئت حاکمه ايران شد و سرانجام از زمستان 1341 اين اعتراضات ذيل هدايت و رهبري آيتالله سيد روحالله خميني سامان گرفت. در دي و بهمن آن سال هنگامي که علما و در رأس آنها امام خميني به اصول ششگانه پيشنهادي محمدرضا پهلوي که با عنوان «انقلاب سفيد» مطرح شد[16] واکنش نشان داده و همهپرسي آن اصول را خلاف قانون اساسي و قوانين اسلام دانستند، آيتالله سيد کاظم شريعتمداري نيز همگام با مراجع و علما به مخالفت با اين اقدام دولت پرداخت. وي در تلگرافي به اسدالله علم - نخستوزير وقت - تصميمات هيات حاکمه را «خلاف صريح قوانين شرع انور» خواند.[17]

با وجود اين موضعگيري اوليه، آيتالله شريعتمداري از بهار سال 42 به يکباره تغيير رويه داد؛ در حالي که جشن عيد نوروز آن سال به پيشنهاد علما و در واکنش به اقدامات خلاف اسلام و خلاف قانون دولت تحريم شده بود، رژيم پهلوي آن سال را با يک يورش وحشيانه به مدرسه فيضيه قم و مدرسه طالبيه تبريز آغاز کرد. در چنين شرايطي آيتالله شريعتمداري در مذاکره با رئيس شهرباني قم در تاريخ 18 فروردين 1342 قول داد در آينده هيچگونه فعاليتي عليه دولت و لوايح ششگانه ننمايد، اعلاميهاي به چاپ نرساند و آيتالله خميني را راضي کند که دست از مبارزه بکشد.

بعد از فاجعه فيضيه، محرم 1383 قمري (مصادف با خرداد 1342) از راه رسيد. همگان ميدانستند که محرم آن سال اهميت فراواني دارد. روز عاشورا در تهران تحرکاتي عليه رژيم پهلوي صورت گرفت و اين رخدادها به سخنراني امام خميني در قم گره خورد. امام در روز 13 خردادماه مصادف با عاشورا، طي يک سخنراني به شدت شاه را مورد حمله قرار داده و عملکرد او را به نقد کشيد. ايشان در اين سخنراني مهيج، شاه را با الفاظي چون «بدبخت» و «بيچاره» مورد خطاب قرار داده و فرمودند: «بدبخت، بيچاره، چهل و پنج سال از عمرت ميگذرد. يک کمي تأمل کن؛ يک کمي تدبير کن؛ يک قدري عواقب امور را ملاحظه کن. کمي عبرت بگير. عبرت از [سرنوشت] پدرت بگير. اگر راست ميگويند که تو با اسلام و روحانيت مخالفي، بد فکر ميکني؛ اگر ديکته ميکنند [و] به دست تو ميدهند، در اطراف آن فکر کن... آقاي شاه! شايد اينها ميخواهند تو را يهودي معرفي کنند که من بگويم کافري تا از ايران بيرونت کنند و به تکليف تو برسند...» متعاقب اين سخنراني تند، امام در نيمه شب 15 خرداد دستگير شد.[18]

بعد از دستگيري امام اوضاع در کشور متشنج شد و مردم در اقصاء نقاط کشور دست به قيام زدند. در اين ميان، عوامل رژيم نيز بدون واهمه مردم را به گلوله بستند. براساس يکي از گزارشهاي ساواک، آقاي شريعتمداري در همان روز 15 خرداد به ساواک قم به صورت محرمانه پيشنهاد ميکند که يکي از اقدامات زير را نسبت به وي انجام دهند:

1ـ «خانه‌‌ وي ]در[ محاصره قرار گيرد و اجازه‌‌ رفت و آمد داده نشود.»

2ـ «به نام ملاقات با اعليحضرت به تهران حرکت [کند] و چند روزي مخفي شود.»

3ـ «به مشهد يا حضرت عبدالعظيم تبعيد شود.» طبق تحليل ساواک، علت اين درخواستهاي آقاي شريعتمداري «خلاصي خود از جوابگويي به مراجعين و رفع تکليف» بود.[19]

در نهايت آيتالله شريعتمداري براي دور ماندن از اعتراض روحانيت مبارز و مردم متدين طرفدار امام خميني با علماي ديگر همسو شد و براي اعتراض به دستگيري و بازداشت امام خميني از قم رهسپار تهران شد. وي بعدها درباره علت مراجعت خود به تهران گفت: «بعد از گرفتاري جناب آقاي خميني که در 12 محرم اتفاق افتاد، مقارن آن حادثه در شهرستانهاي ديگري هم حوادث مشابهي اتفاق افتاد؛ مثلاً در شيراز از علماي مبارز و مجاهد بزرگ مثل حضرت آقاي محلاتي[آيتالله بهاءالدين محلاتي] و عدهاي ديگر را گرفتند. در مشهد حضرت آقاي حاج آقا حسن قمي را گرفتند و به تهران آوردند و عده زيادي از وعاظ و گويندگان حتي مثل جناب آقاي فلسفي را هم گرفتند... ما هم که گرفتار نشديم وضعمان مشابه وضع آنها بود. يعني آزاد مطلق نبوديم [و] در منزلمان تحت مراقبت بوديم. در همين جا [قم] منزل ما را دو بار محاصره کردند ولي به عللي رفع شد. ما فکر کرديم آيا در قم باشيم و اقداماتي که ممکن است از همين جا شروع کنيم و يا برويم در مرکز و اقدامات لازم را آنجا شروع نماييم... در جريان فعلي نظر به اهميت قضيه و اين که امکاناتي را که در مرکز بود داشت، در اينجا [قم] فراهم نبود و اگر تأخيري ميشد شايد کار ناگواري اتفاق ميافتاد و موقع اقدامش ميگذشت و بعد پشيماني فايدهاي نداشت، ناچار به مسافرت [به تهران] شديم. البته چند روزي ترديد کرديم و با عدهاي مشورت نموديم. بعضيها موافق و بعضي مخالف بودند و البته عده مخالفين بيشتر بود. ولي ما تشخيص داديم که به هر صورت بايد برويم تا اولا رفتن ما دليل باشد [بر] اين وضع که پيش آمد کرده است وضع غيرعادي است و هم اين که اقداماتي کنيم و در استخلاص آقايان سعي نماييم و حدود چهار ماه در مرکز با تمام ناراحتي که داشتيم توقف کرديم.» آقاي شريعتمداري علت سفر به تهران را تلاش براي آزادي امام عنوان ميکند اما در حقيقت او با هدف گريز از مطالبههاي روحانيون، طلاب و مردم کوشيد خود را از کانون رويدادها دور کند. چنان که خود ميگويد حتي براي سفر به تهران دچار «ترديد» هم شده بود. او صادقانه اعتراف ميکند که عده بسياري با ترک قم مخالف بودند چرا که «سابقاً رسم بود که اگر اتفاقي ميافتاد، ديگران به قم ميآمدند» اما عليرغم اين مخالفتها، آقاي شريعتمداري تشخيص داد به تهران برود. او برخلاف آنچه ادعا ميکند، تلاش خاصي در جهت آزادي امام نکرد و چنان که در ادامه ميآيد حتي کوشيد تا مردم را از ادامه اعتصابات و تظاهرات بازدارد.

آيتالله شريعتمداري همچنين دو روز بعد از 15 خرداد و کشتار مردم، در تماس تلفني با روحانيون طرفدار خود در تبريز، آنان را از ادامه اعتراضات عليه شاه بازداشت و براي آنها چنين تعيين تکليف کرد: «مردم را به آرامش دعوت کنيد و از تظاهرات جداً خودداري شود چون از تظاهرات نتيجهاي گرفته نخواهد شد. در قم مردم تظاهرات کردند ولي با قواي انتظامي روبرو شدند. آخر گلوله با جان مناسبت ندارد، پس بايد از اجتماع و تظاهرات جلوگيري نماييد. سعي کنيد به اعليحضرت معظم توهين و بياحترامي ننماييد. من از طرف خميني خيلي ناراحت هستم. چند نفر از علماي ديگر را در شهرستانها گرفتهاند، چون با شاهنشاه مخالفت کرده بودند. خواهش ميکنم با شاهنشاه مخالفت نکنيد و باعث ناراحتي او نشويد. من به خميني گفتم که با شاه اينطور رفتار نکن و برخلاف دولت [و] سياست حرف نزن، امّا او گوش نداد تا به اين روز افتاد...» وي همچنين با توصيه به علما و روحانيون ساير نقاط کشور از آنها ميخواست: «شما کوشش نماييد هيچگونه تظاهراتي نشود و اجازه ندهيد اخلالگر به نام دين تظاهر کنند و بينظمي ايجاد نمايند و حتيالمقدور مردم را به سکوت و آرامش دعوت نماييد...»

ادامه دارد

پي نوشت:

[1] عبدالرحمن راستگو، آيتالله سيد کاظم شريعتمداري مرجعي مظلوم و بيدفاع، بيجا: انتشارات دوازده آذر، 1387، ص 6.

[2] همان.

[3] سيدنصير کماري، نگاهي گذرا به زندگي مرجع دورانديش عالم تشيع مرحوم آيتاللهالعظمي شريعتمداري، بيجا، بيتا، ص 14.

[4] همان، ص 15.

[5] همان، ص 18.

[6] اصغر حيدري، آيتالله شريعتمداري به روايت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1388، ص 17.

[7] فرهنگنامه رجال روحاني عصر امام خميني(ره)، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1389، ص 204.

[8]. سيد حميد روحاني، شريعتمداري در دادگاه تاريخ، بيجا، بينا، 1361، ص 37.

[9] همان، ص 39 و 40.

[10] سيد محمدحسين آلصاحب فصول و ديگران، در لباس مرجعيت (آنچه گذشت - مجموعه مقالات)، ج 2، تهران: سوره مهر، 1396، ص 21.

[11] همان، ص 22.

[12] سيدنصير کماري، همان، ص 29 و 30.

[13]  روحالله حسينيان، سه سال ستيز مرجعيت شيعه در ايران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1382، ص 128.

[14] همان، ص 132 تا 134.

[15] همان، ص 140.

[16] اصول ششگانه عبارت بود از: 1ـ الغاي رژيم ارباب ـ رعيتي با تصويب اصلاحات ارضي 2ـ ملي کردن جنگلها 3ـ فروش سهام کارخانجات دولتي 4ـ سهيم کردن کارگران در منافع کارگاههاي توليدي و صنعتي 5ـ لايحه اصلاحي قانون انتخابات 6ـ ايجاد سپاه دانش. اين اصول بنا به دلايلي که از حوصله اين نوشتار خارج است، با واکنش و مخالفت مراجع وقت مواجه شد. براي کسب اطلاعات بيشتر درباره انقلاب سفيد بنگريد به: غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي 25 ساله ايران، تهران: رسا، چاپ نهم، 1390، ص 211 تا 235.

[17]. حسن شکرزاده، مبارزات امام خميني به روايت اسناد (از آغاز نهضت تا تبعيد به ترکيه)، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1386، ص 143.

[18] غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي 25 ساله ايران، تهران: رسا، چاپ نهم، 1390، ص 235 تا 237.

[19] روحالله حسينيان، سه سال ستيز مرجعيت شيعه در ايران، ص 390 تا 392.

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.