* دکتر محمد طاهري خسروشاهي - مدير بنياد ايرانشناسي. تبريز
اخيراً دولت جمهوري آذربايجان در راستاي سياست هاي ايران ستيزي و با هدف زدودن نشانه هاي فرهنگ و تمدن درخشان اسلامي-ايراني در ناحيه ارّان و قفقاز، در اقدامي نابخردانه، به انتقال کتيبه هاي فارسي از مقبره نظامي گنجه اي و جايگزيني آنها با اشعار ترکي آذري دست يازيده است. اگرچه اين کار با سکوت مراجع ذيصلاح در کشور مواجه شده و هنوز هيچ نشانه اي از اعتراض نهادهاي مسئول ديده نمي شود، با وجود اين بر عهده اهل قلم است که به تشريح عناصر ايرانيت در سروده هاي شاعران فارسي گوي قفقاز به ويژه بزرگاني چون نظامي گنجه اي و خاقاني شرواني بپردازند.مقاله ذيل با همين هدف به تبيين پيشينه تحــريف هويــت تاريـخي و شخصيت شعري نظامي گنجه اي پرداخته است.
با مطالعه متون تاريخي دورهمغول به ويژه بررسي حوادث سال 618 هجري مقارن با يورش سپاهيان چنگيز به سرزمين ارّان، شاهد قتل و غارت اين نواحي توسط لشکريان جرّار بيگانه مغول هستيم. در اين ايّام تاريخنويسان از پيوستن برخي از بيگانهگرايان ارّان به سپاهيان مغول، به منظور بهرهمندي از غنايم و احياناً در امان ماندن از تجاوزات دشمن، خبر ميدهند. نسوي مؤلف سيره جلالالدين خوارزمشاه؛ مورخ برجستهاين دوره به اين عده از ارّانيها که بخش عمدهاي از ايشان در گنجه به سر ميبردند، لقب «اوباشان گنجه» داده است.«پيداست که تا سالها پس از نظامي هم، گنجه همچنان تحت سلطهاوباشان، فتنهجويان و رؤساي عوام بود.» (زرينکوب، 1377: 301).
«نظامي با همة زهد و تقوا و پايبندي به اصول اسلامي، داراي حس شديد وطنپرستي و ايراندوستي بود. مسلمانان قشري آن زمان بر اثر ساختن افسانهها و زنده کردن رسوم و آثار کيان و ساسان، در مقام نکوهش و سرزنش او برآمدند و البته نسبت کفر و زندقه نيز به او ميدادهاند.
بسا منکر که آمد تيغ در مشت
چه باک از طعنة خاکّي و آبي
به گوش جام تلخيها کنم نوش
من از دامن چو دريا ريخته دُر
مبين کاتشگهي را رهنمون است
عروس بکر بين با تخت و با تاج
مرا زد تيغ و شمع خويش را کُشت
چو دارم درع زرّين آفتابي
به ديگر گوش دارم حلقه در گوش
گريبانم ز سنگ طعنهها پر
عبارت بين که طلق اندود خون است
سر و بن بسته در توحيد و معراج
(خسرو و شيرينر 446)
اين ابيات، خاصّه دو بيت آخر، نشان ميدهد که نظامي تا چه اندازه گرفتار تعرّض حسودان و دشمنان و هدف تير تکفير مسلمانان بوده و نيز آشکار ميسازند که سبب ساختن توحيد و معراج در اوّل و آخر کتاب چه علت داشته است» (وحيد دستگردي، 1385: 34).
ذکر اين مقدمهکوتاه براي ورود به بحث مهم «تحريف تاريخ حيات و هويت نظامي» که از چندي پيش در برخي محافل خاص شدت گرفته، امري ضروري بود. اين «محافل خاص» که عمدتاً پس از فروپاشي شوروي سابق سر برآوردهاند، با تحريف تاريخ و جعل ديوان شعر و ابيات ساختگي، در پي هويتسازي براي اين شاعر برجسته شعر فارسي برآمدهاند.
ظاهراً در سالهاي اخير، نخستين بار استالين، ديکتاتور سابق شوروي با «آذربايجاني خواندن نظامي» آتش زير خاکستر اين تحريف را روشن کرده است. «در اواخر دههدولت شوروي تصميم گرفت در هر يک از جمهوريهاي خود، مراسمي به منظور تجليل از يکي از بزرگان آن سرزمين برپا کند، چون ترک نامداري را در آذربايجان شوروي نيافتند، به سراغ نظامي رفتند و چون ميدانستند کسي ادعاي ترک بودن نظامي را نميپذيرد، به استالين متوسل شدند.» (متيني، 1380: 247).
ماجرا از اين قرار است که يکي از شرقشناسان برجسته دنيا به نام «سرگئي آقاجانيان» در مقالهاي تحت عنوان «پنجاهمين سالگرد يک تحريف فرهنگي» که در مجله ايرانشناسي به چاپ رسيد، پرده از واقعيتي دردناک برداشت. به نوشتهوي، استالين در سوم آوريل 1939 ميلادي در روزنامه«پراودا» ارگان حزب کمونيست، نظامي را شاعري متعلق به آذربايجان و ترک زبان معرفي نمود. استالين با استناد به يک بيت از نظامي، ايراني بودن اين شاعر را رد کرده است! آقاجانيان بر آن است که: «زمامداران شوروي که خطر بروز جنگ دوم جهاني را حدس زده بودند، براي افزايش قدرت دفاعي و روحيهمردم مناطق مختلف کشورشان، تصميم به تقويت حس ميهنپرستي و غرور ملي آنها ميگيرند. به همين منظور، جعل هويت نظامي توسط استالين در راستاي همين سياست عوام فريبانه صورت گرفته است.» (آقاجانيان، 1371: 66).
در پي انتشار اين مطلب از سوي استالين، برخي از حقوق بگيران شوروي که ظاهري نويسنده و پژوهشگر داشتند، به تبليغ اين سياست مزدورانه پرداختند. از جملهاين افراد ميتوان به نام ميرزا ابراهيم اوف، عضو فرهنگستان علوم آذربايجان، دکتر رفيعلي و ديگران اشاره کرد. آنها اگرچه نظامي را ترک ناميدند، منتهي عليرغم کوشش بسيار، هيچگاه نتوانستند بيتي از او به زبان ترکي نشان دهند.
«پس از استالين نوبت به گورباچف رسيد. در دوران زمامداري وي در مراسم هشتصد و پنجاهمين سال تولد نظامي از مجسمهاو در مسکو پردهبرداري شد و حکمدار مسکو نظامي را «خادم بزرگ آذربايجان» ناميد!» (متيني، 1380: 248).
البته در اين ميان، پژوهشگران روشنگر و حقايق نويسي نيز بودند که عليرغم سفارش حکومت، با تکيه بر مطالعات تاريخي، سعي در اثبات حقايق تاريخي داشتند.
دياکونوف مورخ برجسته و شرقشناس معروف در کتاب «زندگينامه» چنين مينويسد: «نظامي گنجهاي، شاعر بزرگ ايراني است؛ در آن زمان، گنجه، مانند بسياري از شهرهاي آن منطقه، مردماني ايرانيتبار داشت.» (دياکونوف، 1995: 730).
ميخائيل کاپوستين، شرقشناس شهير اهل شوروي، با نوشتن مقالهاي در روزنامهپر شمارگان «فرهنگ شوروي» (28 دسامبر 1988) تحت عنوان «ترکيب خاک گلِ، حاوي گِل نيست» اذعان کرد: «نظامي گنجهاي يکي از بزرگترين متفکران و شاعران قرون وسطي و از افتخارات ادب فارسي است. برخي از سياستمداران (اشاره به استالين) تلاش بيهودهاي براي معرفي ترک نژاد بودن او ميکنند.» (آقاجانيان، 1371: 68).
در اين ميان، رئيس بنياد ايرانشناسي دانشگاه سينت پيتسريگ شوروي سابق، طي مقالهاي عالمانه در ردّ نظر استالين نيز نوشت: «هنوز دغل و تحريف فراوان است. براي نمونه مجسمه نظامي را در خياباني نصب ميکنند و او را ترک معرفي ميکنند. در حالي که او حتي يک بيت به زبان ترکي ندارد. اين مجسمهسازيها و هويتسازيها، ريشه در ناسيوناليسم دارد». طمعکاري اين شاعردزدان به نظامي ختم نشده و فردي در باکو به نام «رفيعلي»، اوستا را نيز متعلق به فرهنگ آذربايجان دانسته است: «اوستا به عنوان چشمگيرترين اثر برجستهآذربايجان، امروز به تمامي زبانهاي مترقّي جهان ترجمه شده است.» (همان: 70).
يک نکته مهم و اساسي دربارة زبان مادري نظامي، تأکيد بر جريان داشتن «زبان آذري» ـ يکي از شاخههاي زبان پهلوي ـ در عصر نظامي در شهر گنجه است. نگارنده به هيچ عنوان در پي اين نيست که زبان مادري شاعر را «فارسي دري» معرفي نمايد. اتفاقاً من برآنم که وي به برخي ريزهکاريهاي دري ناآشنا بوده و از قضا برخي دشواريهاي موجود در زبان شعري او متوجّه همين ناآشنايي به فارسي دري است.
«زبان فارسي دري، زبان مادري نظامي نيست و احتمالاً آن را بايد آموخته باشد. زبان متداول ناحية آذربايجان در عهد نظامي و مدتها پس از زمان وي، زبان آذري بوده است زبان مادري نظامي در هر حال، ترکي يا دري نبوده است.» (پورنامداريان، 1389: 6)
استاد پورنامداريان با اشاره به همين دشواريهاي زباني شعر نظامي مينويسد: «نظامي و ديگر شاعران آذري زبان، دري را که زبان ادب بوده است، ميآموختهاند. کسي که زباني را به درس ميآموزد، در کاربرد قواعد زبان، بسيار بيپرواتر از اهل زبان عمل ميکند، چون طبق قاعده انواع ترکيباتي را قاعدهپذير باشد، بيآن که پروايي از عدم کاربرد يا ناخوشآهنگي آن داشته باشد، ميسازد و به ساختار نحوي کلام و حد مقبول ايجاز چندان توجّهي ندارد، همان قدر که خود مفهوم کلامي را بداند، خواننده را نيز به فهم آن قادر ميداند» (همان: 7)
تحريف هويت نظامي در دورهمعاصر
در ادوار پس از استالين و در پي استقلال کشورهاي تازه تأسيس شده که عمدتاً از فقر هويت و پيشينه تاريخي رنج ميبرند و بر همين اساس در پي هويتسازيبرآمدهاند، رهبران کشور جمهوري آذربايجان، در تحريف تاريخ و هويتسازي جعلي براي نظامي، گوي سبقت را از ديگر مدعيان عناصر ايرانيت در سرزمينهاي همجوار ربودهاند.نخستين زمزمهها در اين آشفته بازار، از سفارش براي تأليف کتاب و مقاله در جمهوري آذربايجان و ترجمهآنها به زبان فارسي در داخل ايران توسط عناصر وابسته به شوروي آغاز شد. يکي از نخستين کارها، تأليف کتاب «نظامي گنجوي» توسط رستم علياف است که در سال 1991 ميلادي توسط فرهاد حاتمي به فارسي ترجمه
شد.
وي در اين اثر از نظامي با القابي چون «فرزند شهير آذربايجان» (علياف، 1991: 3)؛ «جزء جدانشدني خلق آذربايجان» (همان: 4)؛ «شاعرِ مستقر شده در آذربايجان جنوبي» (همان: 15)؛ «منسوبيّت به ترکان گنجه» (همان: 16) ياد ميکند. البته خوشبختانه وي، منبع اصلي اين افاضات را معرفي مينمايد؛ عنصري شناخته شده به نامِ «محمدامين رسولزاده» (همان: 13) که هيچ ترديدي در نقش او در تحريفات تاريخي دوره معاصر در ارّان وجود ندارد. مؤلف کتاب در ادامه با تعصّب و خامانديشي تمام مينويسد: «هرگونه کوشش که نظامي را شاعر فارسي بخوانند، قوياً رد ميشود، زيرا نظامي شاعر آذربايجاني است.» (همان: 18).
چندي پس از اين اثر، کتابي به نام «زندگي و انديشه نظامي» توسط «ع- مبارز»، «م، آ. قليزاده» و «م. سلطاناف» و به سعي «ح. م. صديق» (ظ: حسين محمدزاده صديق) ترجمه شد. مؤلفان اين اثر نيز از چنين عبارات و اصطلاحاتي براي بيان مقاصد سياسي خود بهره بردهاند: «گنجه، شهر باستاني آذربايجان» (ع- مبارز، 1360: 11)، «احياي نظامي توسط محافل آذري باکو» (همان: 24)؛ «نقش دانشمندان ترک در شناساندن نظامي در دورهمعاصر» (همان: 24)؛ «هديه اديبان آذربايجان شوروي؛ ديوان نظامي» (همان: 24). مترجم اين کتاب در مقاله ديگري که در ويژهنامه روزنامه فروغ آزادي تبريز، نشر نموده، نظامي را «به شدت متأثر از کتاب دهده قورقود» معرفي نموده است.»! (محمدزاده صديق، 1370: 122)
در سال 1991 ميلادي که از سوي يونسکو «سال نظامي» معرفي شد، جلال متيني مورخ و پژوهشگر ايراني، طي مقالهاي با عنوان «بزرگداشت نظامي در مسکو» چنين نوشت: «آذربايجانيها مجسمهاي از نظامي را به روسها هديه دادند و آن را مقابل دفتر نمايندگي خود در مسکو نصب کردند؛ در مراسمي که هيچ ايراني در آن دعوت نداشت، رئيس جمهوري آذربايجان از آن پردهبرداري نمود.» (متيني، 1371: 444)
اين کشور در ادامه روند پرماجراي مجسمهسازيها (هويتسازي) در خردادماه سال 1391 خورشيدي نيز مجسمهاي از نظامي را به کشور ايتاليا اهدا کرد. اين اقدام غيرفرهنگي که همراه با جعل هويت و انتساب شاعر ايراني الاصل به کشوري ديگر بود، با اعتراض بحق و شايستهايرانيان مقيم ايتاليا روبهرو شد.
حتي ايرانشناسان ايتاليايي نيز مراتب اعتراض خود به اين اقدام را اعلام کردند و جملگي متذکر شدند که دولت جمهوري آذربايجان با اين هويتسازيها، راه به جايي نخواهد برد. (واحد مرکزي خبر ـ 20ر3ر91)
در شهريور1392 نيز دولت جمهوري آذربايجان در راستاي سياست هاي ايران ستيزي و با هدف زدودن نشانه هاي فرهنگ و تمدن درخشان اسلامي-ايراني در ناحيه ارّان و قفقاز،در اقدامي نابخردانه، به انتقال کتيبه هاي فارسي از مقبره نظامي گنجه اي و جايگزيني آنها با اشعار ترکي آذري اقدام کرده است.
يک بيت ساختگي؛ دستمايهبيگانهگرايان
مستند عمده و دستمايهاصلي اين مدعيان و هويتسازان جعلي براي نظامي، يک بيت ساختگي به نقل از «اسکندرنامه» است. بيت مذکور که در اغلب کتابهاي اين مدعيان با آب و تاب بدان پرداخته شده، اين است:
پدر بر پدر مر مرا ترک بود
به فرزانگي هر يکي گرگ بود
اين افراد براي نيل به مقاصد شوم سياسي خود از هيچ اقدامي حتي جعل ديوان و تحريف ابيات نظامي، ابايي ندارند و به اصطلاح ميخواهند به هر قيمتي که شده، نظامي را «شاعري ترک نژاد» معرفي کنند.
گرچه خوانندگان ارجمند به ويژه استادان فاضل زبان و ادبيات فارسي و به ويژه آشنايان به سبک شعري نظامي در سست و بيمايه بودن اين بيت در همان نگاه اول، آگاهي دارند، لکن نادرستي ظاهري بيت (عيبِ قافيه: گرگ و ترک) از يکسو و نبودن آن در نسخههاي اصيل و متأخر و نزديک به زمان شاعر از ديگر سو، نشاندهنده جعلي و ساختگي بودن آن است. از اين گذشته، اين کدام شاعر بدذوقي است که اجداد و نياکان خود را در فرزانگي و دانايي به گرگ شبيه نمايد؟! آيا جز اين است که اين حيوان، در شعر و ادب کهن ايراني، نماينده درندهخويي و سبعيّت است؟!
آيا اين بيت بر ساخته کساني نيست که خود را از نوادگان «گرگ خاکستري» ميدانند و به «گرگ زاده بودن خويش» افتخار مينمايند. نگارنده به خود حق ميدهد که به عنوان يک ايراني و در دفاع از حريم شاعر ملي کشور خود، بر «انسانبودن نظامي» تأکيد و از «آدميزاد بودن» وي دفاع نمايد.برخي از اين افراد، لغت «گرگ» در اين شعر را «سمبل دانايي و فرزانگي» ميدانند. جهت اطلاع اين دوستان، شواهدي از شعر نظامي ارائه مينمايم که در اين ابيات، «گرگ» در مظهر «درندهخويي» و «پست صفتي» معرفي گرديده است:
به وقت زندگي رنجور حاليم
که با گرگان وحشي در جواليم
(خسرو و شيرين)
مردماني بَدند و بَدگُهرند
گرگ را گرگ پند بايد کرد
خاکياني که زاده زميند
خوانده باشي ز درس غمزدگان
يوسفاني ز گرگ و سگ بترند
رقص روباه چند بايد کرد
ددگاني به صورت آدميند
که سياوش چه ديد از ددگان
(هفت پيکرر 321)
سوم موبد چنان زد داستاني
ربايد گوسفندي گرگ خونخوار
چوگرگ افزون بود در چارهسازي
که با گرگي گله راند شباني
درآويز و شبان با او به پيکار
شبان را کرد بايد حقّهبازي
(خسرو و شيرينر 404)
روباه ز گرگ بهره زان برد
کاين رأي بزرگ دارد آن خُرد
(ليلي و مجنونر 88)
گذشته از شواهد شعري ارائه شده که نشان دهنده کاربرد واژه «گرگ» در آثار نظامي در معني «حيوانيّت» و «درندهخويي» است؛ نظامي در هيچ يک از آثار خود، به ترک بودن پدرش اشارهاي نکرده
است.
از اينها گذشته، در يک جستجوي ساده رايانهاي و تأمل در آثار نظامي، ميتوان دريافت که نظامي از عبارات و ترکيبات «پدر بر پدر»، «مر مرا»، نيز به هيچ وجه استفاده نکرده است. ظاهراً واژه «مر» که کاربرد فراواني در شعر عصر نظامي و پيش از او دارد و از ويژگيهاي سبک خراساني است، تنها يک بار در بيتي از خسرو و شيرين به کار رفته است:
فرو خواندم مر آن فرمان به فرهنگ
کليدم ز آهن آمد آهن از سنگ
(خسرو و شيرينر 450)
در پايان اين بخش، خوب است در خصوص منبع بيت مذکور نيز سخني به ميان آيد. يکتا سند موجود دربارهاين بيت، نوشته فردي نامعلوم به نام آقاي «علي گنجعلي» در مقدمه ليلي و مجنون ترکي (ترجمهکورتوجان)
است.
عين عبارت او چنين است: «به ياد ندارم که اين بيت نظامي را در کدام يک از نسخههاي خطي محفوظ در اياصوفيه استانبول ديدهام که در طي آن نظامي به ترک زاده بودن خويش صريحاًَ اقرار کرده است.»!
(نوشايي، 1980: مقدمه)
ادامه دارد
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.