اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

وقتي اسلام و انقلاب در خطر باشد، ديگر اين سينه را نمي‌خواهم

حجت الله رحيمي متولد 1368/12/24 در شهرستان باغملک ديده به جهان گشود و در سن 9 سالگي به عضويت پايگاه مقاومت بسيج سيدالشهدا باغملک درآمد.

وقتي اسلام و انقلاب در خطر باشد، ديگر اين سينه را نمي‌خواهم

وي از سال 1380در سطح مساجد و هيأتهاي شهرستان مداحي ميکرد و در سال 1385 هيأت خانگي نورالائمه را با هدف گسترش فرهنگ معنوي اهل بيت عصمت و طهارت راه اندازي نمود. همزمان با راه اندازي اين هيأت، چند سالي بود که در منطقه جنوب فعاليّت داشت.

وي دانشجوي رشته کامپيوتر بوده و در سال 1390به عنوان فرماندهي پايگاه بسيج دانشجويي دانشگاه آزاد اسلامي باغملک انتخاب شد.

 

مداومت به نماز اول وقت

شهيد حجت الله رحيمي بسيار به نماز اول وقت مداومت داشت و ايشان در اقامهي نماز اول وقت، شهرهي خاص و عام بود.

 

علاقه و تعصب خاص ايشان به خانم فاطمه زهرا(س)

ايشان علاقه و تعصّب خاصّي نسبت به حضرت زهرا (سلام اللّه عليها) داشت و در هر کاري از اين بانوي کريمه مدد ميجست و ذکر يا زهرا (سلام اللّه عليها) را هميشه بر لب داشت.

 

علاقهي زياد شهيد حجت اللّه رحيمي به حضرت آقا

شهيد عزيز، شيفته و دلباختهي قدوم مقام معظم رهبري بودند و هميشه نگران حالات حضرت آقا بوده و به همين دليل ميتوان او را به حق، از جوانان نسل سوم انقلاب ناميد.

نوشته شهيد حجت اللّه رحيمي دربارهي امام زمان ارواحنا فداه

احتياجي نيست، بري جمکران، آقا رو ببيني، آقا مياد پيشت. اگه نميتونيم اينطوري باشيم، حداقل بيايم سفيرهاي خوبي براي امام زمان (عج اللّه تعالي فرجه الشريف) باشيم . ماها امام زمانمون رو قدّ رفيقمونم دوست نداريم، خيلي بديم!

اگه دوستت بهت بگه به خاطر من فلان کار و نکن، يا نزديک ترين کست بگه مثلاً زنت. زودي ميخوايم خودمونو تو دلش جا کنيم، ميخوايم شيرين کنيم، جلوه کنيم، زودي ميگيم به خاطر تو اين کار رو نمي کنم!!!...

بيايد جان ابالفضل عليه السّلام، سفيرهاي خوب و با وفايي براي امام زمانمون که تولّدش نزديکه باشيم. به خودش قسم آقا کشته، مردهي اين چراغونيهاي توي خيابون ما نيست.

هر چند کار پسنديده اي است از جانب ما، امّا آقا بيشتر با اين کارهامون دلش ميسوزه و ميگيره. شايد بگه آخه تو که آنقدر ما رو دوست داري حيف نيست ...

 

خصوصيات اخلاقي شهيد حجت الله رحيمي

حجت اللّه رحيمي از ويژگي‌‌هاي اخلاقي و شخصيّت معنوي خاصّي برخوردار بود و رعايت ادب، حفظ حرمت دوستان و گفتن يا زهرا و يا علي در ابتدا و انتهاي مکالمات تلفنياش به جاي سلام و خداحافظي مشهود بود. او بسيار انساني محجوب، صبور و مهربان بود و در فضاي خانواده، يک الگو براي ديگر فرزندان بود و ايشان هميشه با لبخندي مليح و زيبايي که بر لب داشت و با ظاهري دلنشين و باطني پاک به پدر و مادر خود احترام ميگذاشت و دست پدر و مادر خود را با عشقي فراوان ميبوسيد.

 

شهادت حجت اللّه رحيمي

شهيد رحيمي در حاليکه تنها 6 روز تا تولّد 22 سالگياش باقي مانده بود در ساعت 7:45 صبح مورخه 1390/12/18در خرمشهر مقابل پادگان دژ زماني که مشغول هدايت اتوبوس کاروان راهيان نور بسيج دانشجويي استان لرستان به سمت يادمان عمليات والفجر 8 در منطقهي اروند کنار آبادان بود، بر اثر برخورد يکي از اتوبوسهاي راهيان نور به وي از ناحيهي پهلو مانند مادرش حضرت زهرا و کبود شدن صورت، دعوت حق را لبيک گفت و به فوز شهادت نائل آمد.

 

خاطره اي از شهيد حجت الله رحيمي از زبان دوستش

با حجت ارتباط نزديک و صميمي داشتم اين صميميت حدود 2 سال بود که بينمون بوجود اومد و چند ماه آخر و قبل از شهادت ايشان  بيشتر شد از اوضاع و احوال همديگر  هميشه با خبر بوديم ولي يک ماه آخر حجت واقعاً رفتارش خيلي فرق داشت آدم عجيبي شده بود بعضي موقع يه حدس هايي مي زد درباره احوال که واقعاً درست بودند ولي وقتي سؤال مي کرد درسته؟ من مي گفتم که حدست اشتباه بود بعد با خود فکر مي کردم آخه حجت چه جوري اين حدس ها رو مي زنه يه روز يه کاري کرده بودم که خيلي از اون کار پشيمان بودم و با خود کلنجار مي رفتم اون روز اصلاً آرامش نداشتم.

 همش احساس بر مي داشتم فردا صبح براي نماز صبح بيدار شدم يه پيام رو گوشيم ديدم يکي منو متعجب کرد پيام از حجت بود با اين مطلب سلام ... جان، در جواني پاک بودن خوب است گناه چرا؟ برادرت حجت 3 بامداد يا زهرا(س) اين پيام منو ديوانه کرد با خود مي گفتم آخه حجت 3 شب چه جوري به فکر من بود چه جوري از احوال من خبر داشت بعد از چند ساعت باهاش تماس گرفتم التماس کردم که چه جوري اين پيام را براي من فرستادي با خنده هاي هميشگي گفت داداش نماز شب مي خوندم ياد تو افتادم و برات دعا کردم بعد اون پيام رو دادم خدا خودش مي دونه که بعد از اون پيام بود که من آرامش خودم را بدست آوردم.

وصيت نامه شهيد حجت اللّه رحيمي:

بسم رب الشهداء والصديقين

هر کس که پيمان ولا دارد بيايد، هر کس هواي کربلا دارد بيايد

(فان مع العسر يسرا ، ان مع العسر يسرا)

(پروردگارا تو خود گواهي بر من چه مي گذرد.)

بارالها !... خدايا ! دوري خانه ، پدر ، مادر ، برادر و خواهر را

خدايا ! بي خوابيهاي فراوان را

خدايا ! دنيا و خواريهايش و همه چيز خوب و بدش را تحمّل ميکنم، ولي دوري تو را يک لحظه تحمّل نخواهم کرد.

خدايا ! تو را سپاس ميگزارم که اين بار سعادت را نصيبم کردي تا در راه خودت و اهل بيتت و شهداي خالصت حضور داشته باشم و آرزو دارم خالصانه از من بپذيري .

خدايا ! چشم طمع به بهشت تو نيز ندارم ؛ زيرا عبادتهايم را براي اين به درگاهت ميکنم که تو را لايق عبادت ميدانم ، و تو را عادل ميدانم و ميدانم که تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قيامت توست که انسان را سعادتمند ميکند .

خدايا ! سالها و ماههاست که به دنبال دست يافتن به وصال خويش شهرها و آباديها و کوهها و دشتها و بيابانها را پشت سر گذاشتهام ولي هنوز خود را نشناختهام .

با کارواني از دوستان و عزيزان حرکت کردم ، در هر مسيري ، بر سر هر کوي و برزني يکي يکي ، از عاشقان و مخلصان تو جدا گشتم. يک يکشان به سوي تو پرواز کردند و شهد شهادت را نوشيدند و اين من بودم که از قافله جاماندهام. هميشه به ياد شهدا شال عزا بر گردن نهادم و هميشه در اين فکر بودم که چگونه ميتوان عاشق شد ، عاشق اللّه ، شيفته اللّه، تا مرا جز انصار حسين قرار بدهي و درجه رفيع شهادت را نثارم کني.

آري خداي مهربان ، اين بار نيز دنبال رسيدن به وصال خويش حرکت کردم ، شايد به آرزوي خويش دست يابم.

خدايا ! وقتي اسلام و انقلاب در خطر باشد، ديگر اين سينه را نميخواهم.

خدايا ! مکش اين چراغ افروخته را و مسوز اين سوخته را و مران اين بندهي آموخته را.

معشوقا ! اگر بپرسي حجت ندارم ، اگر بسنجي بضاعت و اگر بسوزاني طاقت ...

معبود من ! اگر مرا به جرم بگيري تو را به کرم بگيرم و حاشا که کرم تو از جرم من بيشتر است .

الهي ! اگر با تو دوستي نکردم ، دشمني هم نکردم . گريخته بودم ، تا تو مراخواندي و بر خوان خود نشاندي .

خدايا ! عاشق در برابر معشوق آن حد عشق ميورزد تا که بميرد ، من هم آنقدر عاشق تو هستم که ميخواهم در راه تو ، تکه تکه شوم.

خدايا ! مرا به صراط شهدا و صراط امام ثابت بدار تا شرمنده آنها نشوم و با روي سفيد به ديدارشان بيايم.

خدايا ! در اين سرزمين مقدّس و خونين سوگند ميخورم که تا آخرين نفس پيرو راه امام و شهداي عزيزم باشم .

خدايا ! من رضاي تو را و لقاي تو را بر خوشي دنيا ترجيح ميدهم .

خدايا ! اجر و مزد مارا در جوارت به ما عنايت کن .

بارالها ! هيچ در خودم لياقت وصل به لقاي تورا نميبينم ، ولي اميدم به عفو و بخشش توست .

خدايا ! از جمع ياران جدايم مکن و در مقابل شهدا شرمندهام مساز ؛ زيرا به عشق شهادت به درب خانهات ميآيم.

پروردگارا ! تو خود گفتي هر که عاشق من باشد ، عاشقش خواهم بود و هر که را عاشق باشم شهيدش ميکنم و خون بهاي شهادتش را نيز خود خواهم پرداخت .

خدايا ! من عاشق توام ، پس خون بهايم را که شهادت است به من پرداخت کن.

محبوب من ! شهادت را نه براي فرار از مسئوليّت اجتماعي ، و نه براي راحتي شخصي ميخواهم ؛ بلکه از آنجا که شهادت در رأس قلّهي کمالات است و بدون کسب کمالات ، شهادت ميسّر نميشود، ميخواهم و خوشا به حال آنان که با شهادت رفتهاند.

بارالها ، جنداللّه را که با سوگند به ثاراللّه در سنگر روح اللّه براي شکست عدو اللّه و استقرار حزب اللّه زمينهساز حکومت جهاني بقيه اللّه گرديده، حمايت فرما!

اي سيد و مولاي من ! بگذار اين ديدگان ديگر نبينند ، بس است هر چه ديدهاند . بگذار اين گوشها ديگر نشنوند ، بس است هر چه شنيدهاند، بگذار اين دست و پاها ديگر حرکت نکنند ، بس است هرچه جنبيدهاند.

خدايا ! دوست دارم تنهاي تنهاي بيايم ، دور از هر کثرتي ؛ دوست دارم گمنام گمنام بيايم ، دور از هر هويتي .

خدايا ! اگر بگويي لياقت نداري خواهم گفت : لياقت کدام يک از الطاف تو را داشتهام .

يا سيدي و مولاي ! ابراهيم را گفتي که عزيزترين فرزندش را قرباني کند و او اسماعيل را محيا کرد ، هنگامي که پدر کارد را نزديک گلوي فرزندش آورد ، ندا آمد دست نگهدار ، ابراهيم آزمايش خود را داد، ولي اسماعيل هنوز به آن درجه تکامل نرسيده بود. زمان زيادي گذشت که عزيزترين فرزند آدم در راه خدا قرباني شد و آن هم حسين ابن علي (عليه السّلام) بود ...

پروردگارا ! قلبم مالامال عشق تو است و از شوق عشق تو و به حسين تو ميتپد .

جانا ! جان ناقابلم که امانت توست را بپذير و از خطاهايم درگذر که من فراق تو و طاقت و تحمّل عذاب تو را ندارم.

بارالها ! من همان بندهاي هستم که سالها در گمراهي به سر برده و عصيان اوامر تو را کردهام ، امّا اينک معترفم به گناهانم و اقرار ميکنم به اينکه در اشتباه بودهام ، پس از گناهانم درگذر و توفيق لقايت را که نصيب شهداي راهت ميکني، نصيب من هم کن.

بارالها ! تو را شکر ميگويم که به من آگاهي بخشيدي تا اينکه بدانم کيستم و از کجايم و به کجا ميروم.

خدايا ، در شهادت چه لذّتي است که مخلصان تو به دنبال آن اشک شوق ميريزند و اين گونه شتاباناند.

خدايا ! هدايتم کن ؛ زيرا ميدانم که گمراهي چه بلاي خطرناکي است.

خدايا ! هدايتم کن تا ظلم نکنم ؛ زيرا ميدانم که ظلم چه گناه نابخشودني است.

خدايا ! نگذار دروغ بگويم؛ زيرا دروغ ظلم کثيفي است.

خدايا ! محتاجم مکن که تهمت به کسي بزنم ؛ زيرا تهمت ، خيانت ظالمانهاي است.

خدايا ! ارشادم کن که بي انصافي نکنم ؛ زيرا کسي که انصاف ندارد ، شرف ندارد.

خدايا ! معرفتمان ده که بس بي معرفتيم.

صبرمان ده که بسيار عجوليم.

بصيرتمان ده که ببينيم انچه ناديدني است.

کورمان کن که نبايستهها را نبينيم و جز تو منظر نظر نباشد.

بينشي عطا کن که اهل ثمر شويم.

و فکري ببخش تا به عظمتت پي ببريم و معرفتي يابيم.

دستي ببخش تا دستگير باشد ، و جز تو به سوي کسي دراز نشود.

قدمي عطا کن که در راه تو بپيمايد.

و قدرتي که در خدمت تو باشد.

پيامبر گرامي اسلام: هر کس صادقانه آرزوي شهادت کند ، خداوند به او ثواب آن را عطا خواهد کرد ، هر چند به شهادت نرسد.

راه کاروان عشق از ميان تاريخ ميگذرد و هر کس در هر زمان بدين صلا، لبيک گويد از ملازمان کاروان کربلاست.

تمام خاک را گشتم به دنبال صداي تو ببين باقي است روي لحظه هايم رد پاي تو

خادم الشهداء : کربلايي حجت الله رحيمي

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.