هويت ايران و ايراني در اشعار استاد شهريار
5 ـ ايران دوستي استاد شهريار
جوش ايران دوستي در شعر شهريار از چندات تموجّي برخوردار است که ذکر وشرح وجه تمام و اتّم آن از حوصله مقال خارج است . ميهن دوستي آذربايجان بيش از هر چيز مورد تشويق و تحسين استاد مي بوده ، چرا که درست هدف ونشانه دشمن را به منطقه ناامن وي تبديل مي کرد . او نيک مي دانست که آذربايجان بدون ايران وايران بدون آذبايجان معني ندارد . ما وحدت ملي خود را در چارچوب نواحي مختلف ايران بيش از همه مديون مردم آذربايجان هستيم . به اعتراف کساني که آشنايي حتي اندکي با تاريخ ايران دارند ، آذربايجان در احياي يک کشور يکپارچه بيشترين نقش را ايفا کرده است . از اوايل 900 هجري قمري ، آغاز وحدت ملي اين کشور با مساعي بزرگان شعرا ، ادبا ، علما وفضلاي آذربايجان تحقق يافته است . ذکر نام اين بزرگان و همين شمردن اقدامات آنان در اين باره خود تذکره اي حجيم و نامه اي عظيم خواهد شد[10].
يک نمونه از آن رشادتهاي آذربجانان آذربايجان را استاد شهريار در اشعار خود مطمح نظر دقيق خويش قرار داده وآن شخص موسيقيدان مرحوم ابوالحسن اقبال آذر ( اقبال السلطان ) بود که مرحوم شهريار او را هم به خاطر تهورش مي ستود .
پس از آنکه فرقه دمکرات آذربايجان به رهبري سيد جعفر پيشه وري در آن منطقه اعلام خودمختاري کرد ، در جريان جشن هاي رسمي خود که بيشتر مايل به استفاده از مشاهير آذربايجان در آن جشنها بود ، استاد مشهور موسيقي آواز ايران مرحوم اقبال السلطان را دعوت کرده و وي را به خواندن آواز به زبان ترکي مجبور کرده بودند . اقبال السلطان گرچه پيش از آن و بعدها به زبان ترکي آوازها خوانده بود ولي در آنجا اين کار را مطابق ميل تجزيه گران دانسته و غيرتمندانه در آن مجلس مخوف در برابر غداراني چون « غلام يحيي دانشيان » مقاومت نمود وهمان شعر معروف عارف قزويني را خواند ودر آن شرايط توسط هنر خود آن چنان دفاعي را از مرزهاي ايران عزيز کرده بود که شهريار از اين موضوع در تهران پس از سقوط پيشه وري آگاه شد و بر اعجاب وتحسينش نسبت به استاد اقبال آذر افزوده بود[11] .
استاد شهريار طي قصيده اي بلند که به مناسبت يکصدمين سالگرد تولد اقبال سروده و در حضور خود اقبال السلطان خوانده است . ذکر جميلي از پايبندي اقبال به کشور و مقاومت او در مقابل متجاوزان کرده است . چند بيت از آن چکامه را محض نمونه به جا مي آوريم :
جشن تجليل شده است از مرد قرني قهرمان
داستان موسيقي را پهلوان داستان
بوالحسن ، اقبال آذر ، افتخار شرق وغرب
شهرتي دارد جهانگير و جمالي جاودان
آن سوي رود ارس هم عاشقان دارد ، بلي
خون ايران است در شريان آنها روان
ياد آن شب کن که او از بهر ايران عزيز
صيحه زد با نفس کاينجا سربده ترکي مخوان
شعر عارف خواند و گفت اي مجلس شورا بگو
خانه از غير است ، يا زين ملت بي خانمان ؟
وآنکه آتش زد به جان خلق وبا شيون گريست
ثبت شد آن گريه در تاريخ آذربايجان
غيرت قفقازيان با خداهم کار کرد
تا حريف شيردلي جاني به در بُرد از ميان
گرچه ترکي ، بس عزيز است وزبان مادري
ليک اگر ايران نگويد ، لال باد از وي زبان
مرد آن باشد که حق گويد ، چوباطل رخنه کرد
هم بايستد برسرپيمان حق تا پاي جان
اين حديث از شاه مظلومان حسين بن علي است :
زندگاني خود عقيده است وجهاد اي عاشقان[12]
6 ـ هويّت سياسي ايران در اشعار شهريار
يکي از مهم ترين جوانب عارفي نامي شهريار ملک سخن ، دقت تفکر بي عديل و ظرافت بي بديل ايشان در دقائق وظرائف سياسي است که شايد در کمتر کسي از شعراي ادبيات کلاسيک پارسي از آن شعورقوي و ادراک والا برخوردار بوده باشد . شايد يکي از مهم ترين دلايل موفقيت شهريارو کسب قبول خاطر در جامعه علاوه بر توجهات حضرت ذات و دلشکستگي شاعر ، همانا شناخت صحيح دوره خود و جامعه اي که درآن مي زيسته بوده باشد . او روزگار خود ومحيط سياسي وجريانات متعدد اجتماعي را نيک مي شناسد وبا قدرت زيادي قادر به تحليل رويدادها وبرنامه هاست ؛ يا رندانه ويا داهيانه به دقت وقوت در پيش بيني هاي سياسي و اجتماعي خود موفق مي شود .
آيا مي توان پيش بيني هاي او را همان مکاشفات عارفانه اي از قبيل اشعار پيشگويانه متصوفه دانست ؟ يا دليل اين پيش بيني هاي سياسي او ذکاوت ويژه اوست ؟ بدون اينکه جهت اثبات اين نکته لزوم استفاده از منشأت و مترسلات استاد حس شود ، طرقه العيني به اشعار استاد مي تواند درجه ظرافت سياسي شهريار را نمايان کند ، او در اواخر دهه چهل طي شعري ترکي خطاب به فرستاده فرهنگي شوروي سابق مي گويد :
روزي فرا خواهد رسيد که فاتحه اين چپ وراست را بخوانم ، ديگر جهان به شکل ملت واحد در آمده دست در دست هم ديگر آن روز حسرت ديدار روي برادر نخواهيم داشت و آهي نخواهم کشيد .
وبالاخره آن روزي که شهريار در خلال اشعار عديده اي که داير بر پيش بيني آينده هاي سياسي داشت ، فرا رسيد[13] .
استاد در سالهاي سياه دوره استيلاي ستمگران متوجه توطئه ظريفي که ممکن است سياسيون حرفه اي آن دوره ملتفت آن لطايف الحيل نبودند ، گرديده ، آلات حربي شيطان را گرفته بر سر خود دشمن کوبيده است . درآن دوره اجانب به منظور آنکه شهريار را به قطب ادبي خود در ايران و خصوصاً آذربايجان در آورند ، خطاب به استاد شهريار نويساندند ، ولي مروري کوتاه وگذرا به جوابهاي شهريار ميزان هوش و ذکاي بي مثال او را مي نماياند . زنده ياد شهريار در زماني حرکتي را در حوزه خودش شروع کرد که از قبل آن سودي بسيار ارزنده به ايران و اسلام رسيد . او در شرايط بسيار حساسي که در کشورمان مي گذشت ، نقش بسيار مهمي را ايفا کرد و مانند بسياري ديگر هدف بيگانگان قرار گرفت ؛ اما هيچگاه از مسير حق خود منحرف نشد شواهد متعددي است که بعضي از سفارتخانه ها بارها در صدد ايجاد تماس با ايشان برآمده و در القائاتي سعي ورزيده اند ؛ و يا کساني که در کسوت شاعري و متأثر و مأجور بعضي سفارتخانه ها بودند روح نازک او را آزردند . جمعي از آن چپ زنان و چپه هاي آن روزگار که تعزيه گردان مديحه سرايي ها در محافل شعر و نخبه هاي ادبي بودند ، به نوعي شهريار مُلک سخن را به دليل آنکه شاعر بزرگ زير بار اغوائات و وساوس خناس نمي رفت ، منزوي کرده و آن سيد جليل القدر را که داراي رقت و روح ريحاني بود ، مورد تفيقات شيطاني خود قرار مي دادند .
همين که شاعري به آن نادري را در جمعي مطرح عنوان نکنند ، خود فشاري گران بود ، ولي آن يوسف مصري به رغم برادران غيور و حسود و يهودايي اش ز قعر چاه برآمد ، به اوج ماه رسيد ؛ چراکه راه مستقيم خود را مردانه و مومنانه پيمود آن دهه هاي سيه و سنگين گرچه چون اژدهايي بر کف سنگي کوچه ساران زمانمان آرام مي خزيد ، ولي سپري شد و گذشت آنچه گذشت و آنچه برجاي ماند ، شهريار بود و شهريار ؛ و آنکه نماند و در چاه محاق ابدي فرو مرد وابستگان بيگانگان و کمربستگان سيه مست اولاد قابيل بود . گرچه آنها پول مي گرفتند و مجينر مي خواندند و به کام ذائقه ارباب سخن مي راندند و بدين طيق پيشه وران شعر و ادب بودند و اينک در مجموعه هاي ما اسناد سياه آنان در پيشانيشان باقي است ، ولي چونان اسلاف خويش نماندند و شايد همين اسمشان را تذکر نويسان در گوشه اي بنويسند و ذيلاً بيتي از آنان به عنوان ( و ايضاً له ) بياورند ؛ چنان که در دربار محمود غزنوي چهارصد شاعر قافيه مي پرداخت ولي فقط فردوسي ماند و در روزگار ما استاد شهريار است که بر تارک فرهنگ و ادب روزگار ما در خاطر عاطر مردم ماندگار شد . و هرچند زمان مي گذرد ، بيشتر معلوم مي شود که او چه بود و چه کرد . به حکم آنکه شکوه کوه از نزديک معلوم نيست و بايد از آن مسافتي دورتر شد تا هيمنه اش در ديدگاه بگنجد و خوش بنشيند[14] .
او را مي توان در رديف نادره مرداني گذاشت که با سيف و قلم کشور ما را محافظت کرده اند ، يکي در ميدان شعر و فرهنگ و ادب ، ديگري در عرصه سياست و آن ديگري در معرکه مصاف اگر مرحوم ميرزاتقي خان امير نظام مدت 3 سال در سرزمين روم با عثماني مذاکره کرد و 12 سال جنگيد و زحمت کشيد براي عقد قرار دادي بود که ايران به معضلي نيفتد و گردن به امضاي قراردادي ننگين ننهد يا مرحوم سيد محمد مجاهد که قطار فشنگ به کمر خود بسته و به جهاد با کفار رفت . شعرا و ادباي ما نيز در حوزه فرهنگ ، قلم را چنان زدند که گويا مجاهدي شمشير .
در روزي تيره ، دستي از ايران جدا شد و ايران عزيز دست خوش آفات و بلايايي در مرزهاي خود گرديد . قراردادهاي « گلستان » ، « ترکمنچاي » ، « آخال » و « پاريس » همچون مهميزي به گرد ايران شهر فرود آمد . زخم ترکمنچاي آنچنان عميق و عفن و پرچرکاب بود که سياه ترين زخم و در عرف سياسي بدترين قرارداد بشمار مي آيد . گرچه از دوره فتحعلي شاه ، در اين دو صده اخير حدود يک ميليون متر مربع از حدود ايران کاسته شد و تجزيه گرديد ؛ ولي غم انگيزتر از بليه گلستاني و ترکمنچايي بلايي نبود . از هرات ، خوارزم و خيوه و بلخ و بخارا ، از بلوچستان و بصره رفت ، ولي هيچ کدام گويي دردآورتر و ملال انگيزتر از 18 ايالتمان نبود که به جايش 18 گلوله توپ گرفتيم . بنابر تحقيق و تفحص ما اين مايه اندوه را خود مردم آذربايجان برشانه هاي زخمي خود کشيده تا به فرهنگ همه ايران آميختند . بيش از هر جاي ديگر آذربايجان جوش و جلاي اين جدا شدن از پيکره عظيم ايراني را که با چنگ و دندان ساخته و در محافظتش قرنها شمشير آخته بود ، مي خورد[15] .
شهريار ايران را به چشم اسلاف خود نگريسته ، ايران را آنچنان که در دوره ساساني شکوه وسعت اقليمي داشت مي خواست با چنين ديدگاهي پيداست که جواب بيگانه اي که فرزند را از آغوش مادر در ربوده است و حاليا آن فرزند ، مادر را نيز به کام مي خواهد ، چگونه خواهد داد . در يکي از اشعار آزادخود مي گويد که :
ما اتحاد واقعي خود نداشتيم
ما را دچار تجزيه کردند و تفرقه
تا ديگران
ابرقوه ها شوند
ايران باستان
توران زمين و بحر خزر داشت با خودش
قفقاز از آن او که کنون چهار کشور است
دشت فلات ارمن و روميه الصغير
ايران خود به ديده ساسانيان نگر
مرزي به چين و مرز دگر روميا و مصر
يعني عراق و شام و فلسطين از آن اوست
زان کشور ملکان عربستان يکي کوير
تنها سواحل يمن و حيره و عدن
استان مرزي است و مقر ولي عهد
بهرام گور را که به تاريخ خوانده ايد
در دوره ولايت عهدش به حيره بود
هم با سپاه حيرت به ميراث خود رسيد
7 ـ هويت اسلامي ايران در اشعار شهريار
استاد شهريار محبت ايران را در پناه اسلام مي پسنديد ، ايران دوستي شهريار آميخته با ملي گرايي نيست . از ديد او ايران هم اينکه مهد تشيع و کانون آيين جعفري است ، قابل ستايش و دوستي است . او درجاي جاي اشعارش ملي گرايي را خطري دهشت انگيز نمايانده و معتقد بود که : دگر مليت ، انسانيت توست . او ايران را با اسلام و تجليل تمدن بعد از اسلامش مي خواند .
ايران به معنويت جاويد زنده بود
اين زنده مرده است که آن مرده زنده باد
در قصيده اي به نام « شرافت نسب »
ديدگاه خود را به روشني بيان مي کند :
شد که آتش و خاکي عجين به آب و هواست
همه به يک نسب از نسل آدم و حواست
پيمبران خلف خاکسار يزدانند
تو جفت آتش اهريمن ، اينکه و او بلاست
سلاله نبوي و غرور شيطاني ؟
ببين تفاوت ره از کجا و تا به کجاست
مرو به دعوت شيطان ، پي نژاد و نسب
که قصه شجرالخلد و جنته المأواست
تو را بدين شجر انداخت ار بهشت برون
که بازگشت به کفر و ضلالت آباست
اگر به چيز دگر ناز مي کند نادان
نياز مردم دانا به دانش و تقواست
شرف ز دانش و تقواي بجوي ، کاين گوهر
فروغ چشم و دل است و چراغ راه هدايت
اعتقاد سترگ استاد شهريار به برتري ايران از نظر سوابق و دارايي هاي علمي و فرهنگي در دوره اي که غربزدگي جامعه روشنفکري ايران را فراگرفته بود سالها پيش از آغاز جريان طرح مسأله غربزدگي جلال آل احمد عنوان شده و به شعر او ارباب قلم جرأتي را در بيان تفضّل ايران به غرب بخشيد .
استاد در جواب يکي از همين عناصر غربزده که شهريار را به اروپا و ادامه زندگي در فرنگ دعوت کرده بود ، طي قصيده اي مي نويسد :
جان من باز آب جاي خود که جانان پيش ماست
مدعي آرايش تن مي کند ، جان پيش ماست علم
اگر ماه فلک باشد ، چراغي بيش نيست
گو چراغي هم نباشد ، چشم و وجدان پيش ماست
با چراغ علم راه بت پرستان مي روند
کعبه چشم انداز ما و راه ايمان پيش ماست
در سواد شب توان خواندن کتاب آسمان
شمع بزم صبحدم با ما و قران پيش ماست
باچراغ مولوي آفاق و انفس را بگرد
چون فرو ماندي ، به خود باز آ که انسان پيش ماست
از برون پرده کس محرم در اين درگاه نيست
پرده بر گير ، اندروني شو که سلطان پيش ماست
استاد شهريار در طول حيات اجتماعي و ادبي خود اعتلاي ايران را گره بند حکومتي صحيح و منطقي متکي بر دين و اخلاق و سياست صحيح مي دانست و از اين رو همواره با طبقات حاکم دوره حيات خود در ستيزه فکري و قلمي بود .
در اينکه شهريار مانند شعراي کاملاً سياسي خود مانند بهار و عشقي و عارف نبود ، شبهه اي نيست ولي مي توان او را در رديف شاعران نيمه سياسي دوران خود که به مسائل اجتماعي دوران خود بي تفاوت نيستند حساب کرد . اما طرز تفکر سياسي شهريار تصورات گوناگوني داشت . از سال 1300 شمسي از ابتداي ورود به تهران ، مقارن آغاز جريانات جمهوري خواهي و مسائل اقليت و اکثريت مجلس بود که تحت تشکيل « حزب مردان کار » و سپس به عنوان عنصري آزاد و آزادي خواه خود را مطابق با تحرکات سياسي و اجتماعي پيش برده و داراي نظرهاي ويژه اي بود و اين هم شايد از طريق معاشرت با ملک الشعراي بهار در شکل گيري و جهت گيري فکري و سياسي شهريار بي تأثير نبوده است.
پايان
فهرست منابع و مأخذ:
1- شمع صد ساله ـ مجموعه مقالات يکصدمين سال تولد استاد شهريار ـ به کوشش دکتر علي اصغر شعردوست و محمدتقي سبکدل ـ ناشر دبيرخانه همايش استاد شهريار ـ سال 1386 تهران
2- ديوان 2 جلدي شهريار ـ به کوشش دکتر علي اصغر شعردوست ـ ناشر دبيرخانه همايش استاد شهريار ـ سال 1386 تهران
3- گفتارهايي درباره زبان و هويت ـ به احتمام حسن گودرزي ـ انتشارات تمدن ايراني ـ سال 1384 تهران
4- گفتارهايي درباره هويت ملي در ايران ـ گردآوري و تدوين داوود مير محمدي ـ انتشارات تمدن ايراني ـ سال 1383 تهران
5- به خون داني چه بندم نقش ؟ ايران ـ دکتر علي اکبر ولايتي ـ روزنامه اطلاعات ـ 29 شهريور 1385
* محمدتقي سبکدل
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.