شعر از اميرحسين دوست‌زاده
کپی آدرس
اشتراک گذاری در فیس بوک
اشتراک گذاری در تویتر
پست الکترونیک
اشتراک گذاری در لینکداین
اشتراک گذاری در واتساپ
به من گفتند کم در فکر آنجا باش اي شاعر!
کنار مردمت ! يعني همين جا باش اي شاعر
به من گفتند فکر دخل و خرجت باش، عاقل شو!
رها کن اين و آن را، فکر فردا باش اي شاعر
بيا قسطت عقب افتاد نانت نيمه شد کم شد
رها کن غصه را با خنده زيبا باش اي شاعر
ولي چيزي درونم داد مي زد زندگي اين نيست
هلا آزادگي کن دور از اين ها باش اي شاعر!
نشو همرنگ ديگر مردمان رندي کن و بگذر
ميان آبرو داران تو رسوا باش اي شاعر
کنار بچه پايين هاي مشتي قصه گويي کن
بيا يک روز هم هم سفره ي ما باش اي شاعر
همينجا پشت دفتر خاکريز توست مي داني
به فکر واژه هايي بي محابا، باش اي شاعر
اگر فرعونيان يک سو و درياي سوي ديگر بود
عصايت را بزن بر آب و موسي باش اي شاعر
قلم بر دست خونين رو ، ميان لشکر اوهام
شبيه شعرهاي خويش تنها باش اي شاعر
اگر بسته شود در هاي عالم رو به آزادي
تو بر لب آيه ي ا«نا فتحنا» باش اي شاعر
ميان کودکان غزه و تبريز فرقي نيست!
به فکر مردم مظلوم دنيا باش اي شاعر....
کپی آدرس
اشتراک گذاری در فیس بوک
اشتراک گذاری در تویتر
پست الکترونیک
اشتراک گذاری در لینکداین
اشتراک گذاری در واتساپ
بخش خبری آذربایجان
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.