اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

مخفي کردن جسد مادر زير تخت فرزند

اواخر فروردين امسال مرد ميانسالي با حضور در اداره آگاهي از ناپديد شدن همسرش خبر داد. او زماني که مقابل افسر پرونده‌اش قرار گرفت، گفت: مليکا، همسرم چهار روز است که ناپديد شده و خبري از او نداريم. وقتي براي آوردن بچه‌هايم از مدرسه خانه را ترک کردم در خانه بود اما زماني که با بچه‌ها به خانه برگشتيم از همسرم خبري نبود. تصور کردم که براي خريد از خانه خارج شده اما ديگر برنگشت.

مخفي کردن جسد مادر زير تخت فرزند

اين چند روز همه جا را گشتم ولي خبري از او نشد. در نهايت تصميم گرفتم که از پليس براي يافتن همسرم کمک بگيرم.

به دنبال شکايت مرد ميانسال، کارآگاهان اداره آگاهي به سراغ فرزندان زن ناپديد شده رفتند، اما آنها نيز اظهارات پدرشان را تأييد کردند و مدعي بودند بعد از بازگشت از مدرسه متوجه شدند که مادرشان در خانه نيست.

در ادامه تحقيقات از خانواده مليکا مشخص شد که زوج ميانسال با هم اختلاف زيادي داشته و درگيري آنها روز به روز بيشتر ميشد. اين موضوع را همسايههاي زن گمشده نيز تأييد کردند. از آنجايي که در اين مدت هيچ تماسي از سوي زن ميانسال حتي با فرزندانش صورت نگرفته بود، احتمال قتل او پررنگ شد.

بدين ترتيب به دستور بازپرس روحانيزاده، کارآگاهان اداره آگاهي پايتخت، همسر مليکا را بازداشت کردند.

محسن، در تحقيقات اوليه منکر جنايت بود و ادعا کرد که از سرنوشت همسرش بياطلاع است. اما در ادامه تحقيقات و با توجه به مدارک و شواهد پليسي به قتل او اعتراف کرد. متهم ميانسال همچنين مدعي شد پس از کشتن همسرش، جسد او را در بيابانهاي شرق استان تهران دفن کرده است.

با اعتراف مرد جنايتکار، به دستور بازپرس شعبه اول دادياري دادسراي امور جنايي پايتخت، تيمي از کارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي راهي محلي شدند که مرد ميانسال همسرش را دفن کرده بود. تحقيقات به دستور قاضي جنايي ادامه دارد و متهم ميانسال در اختيار کارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي قرار داده شد.

دو روز زندگي با جسد

از اينکه همسرش را به قتل رسانده پشيمان بود و عذاب وجدان باعث شد که در نهايت سکوتش را بشکند و راز قتل او را برملا کند.

چه شد که همسرت را به قتل رساندي؟

ناخواسته بود. با همسرم اختلاف داشتم اما او را دوست داشتم و دلم نميخواست برايش اتفاقي رخ دهد.

روز حادثه چه اتفاقي افتاد؟

ماجرا برمي گردد به شب قبل از حادثه. تولد پسرم بود و به مناسبت اين تولد ميهماني گرفته بوديم. براي ميهمانهايم نوشيدني آوردم همسرم همانجا اعتراض کرد که چرا اجازه ندادم او نوشيدني بخورد، اما من به حرفش توجه نکردم. من و همسرم مدتها بود که با هم بر سر کوچکترين موضوعي دعوايمان ميشد و جر و بحث ميکرديم. صبح روز بعد که بيدار شدم، بعد از رفتن بچهها به مدرسه با همسرم در خانه تنها بوديم. او شروع به اعتراض کرد که چرا در ميهماني ديشب همه نوشيدني خوردهاند به غير از او. ميگفت بايد به من هم تعارف ميکردي تا من هم بخورم، با اين کار مرا جلوي ديگران تحقير کردي. به مليکا گفتم من دلم نميخواهد همسرم چنين نوشيدنيهايي بخورد. سر همين موارد دعوايمان شد و کم کم جر و بحث بالا گرفت و من که بشدت عصباني بودم، ناگهان بند بادکنکي را که براي جشن تولد خريداري کرده بودم، دور گردنش پيچاندم. به خودم که آمدم، متوجه شدم همسرم نفس نميکشد. من ناخواسته قاتل شده بودم و نميدانستم چه کار کنم.

با جسدش چه کردي؟

جسد را به اتاق خواب يکي از بچهها بردم و زير تخت مخفي کردم. دو شب بچهام در اتاقي خوابيد که جسد مادرش زير آن تخت بود. روز سوم با خودم گفتم جسد کم کم بو ميگيرد و راز آن برملا ميشود. به همين دليل تصميم گرفتم جنازه را از خانه خارج کنم.

فرزندانتان متوجه نشدند؟

آنها مدرسه بودند و بعد هم آنها را به خانه يکي از اقوام بردم و تا شب آنجا ماندند.

جنازه را چطور از خانه خارج کرديد؟

جسد را داخل پتويي پيچيدم و سوار آسانسور شدم و به پارکينگ آمدم. هيچ کسي در ساختمان مرا نديد و متوجه نشد که من جسدي را حمل ميکنم. بعد جنازه را داخل خودروي يکي از دوستانم که از او قرض گرفته بودم، گذاشتم و به شرق تهران رفتم. قبلاً با همسرم چندين بار براي تفريح به آنجا رفته بوديم و با شرايط محيطي آنجا آشنا بودم.

چه شد تصميم گرفتي گزارش کني؟

خانواده همسرم و بچهها از غيبت او نگران شده بودند و اگر گزارش مفقودي نمي دادم به من شک ميکردند. به همين دليل چهارمين روز بعد از جنايت، پيش پليس رفتم و ماجراي گم شدنش را گزارش کردم. ولي در تمام اين مدت از عذاب وجدان لحظهاي آرامش نداشتم و از اينکه همسرم را به قتل رساندهام بشدت پشيمانم.

منبع: روزنامه ايران

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.