حاج علياكرام عليزاده در سال 1940 م (1319ش) در قصبه نارداران در 25 كيلومتري باكو به دنيا آمد و در اوج حاكميت سراسر وحشت و استبداد استاليني بزرگ شد.
از جواني در برابر نظام خفقانآور كمونيستي سر به ناسازگاري گذاشت و به ارزشهاي شيعي و ديني خود و مردمش وفادار ماند. از سال 1975 (1354) با نام و زندگي و مبارزات امام خميني آشنا شد و با پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران به صف مقلدان امام خميني و طرفداران انقلاب اسلامي در جهان پيوست و در اين راه رنجها و مشقتهاي طاقتفرسايي را تحمل كرد. قبل از فروپاشي شوروي دو بار به ايران آمد و بعد از فروپاشي، ارتباط ديني شفاف او با ايران اسلامي بر هيچكس پوشيده نيست.
در سال 1992 حزب اسلامي آذربايجان (A. I. P) را با هدف احياي شعائر ديني در كشور آذربايجان و مساعد كردن زمينه نشر و گسترش و حاكميت ارزشهاي اسلامي و بازشناسي مكتب اهل بيت(ع) در باكو تأسيس كرد. فعاليتهاي حزب حاج علياكرام و همراهانش با الهام از فرهنگ انقلاب اسلامي و خط رهبري جمهوري اسلامي از درخشانترين صفحات تاريخ انقلاب اسلامي در خارج از مرزهاي ايران است.
كمونيستهاي سابق و كهنهكاري كه بعد از فروپاشي شوروي هم به حاكميت آذربايجان رسيده بودند، سالها او را زنداني كردند و مورد آزار و شكنجه قرار دادند، اما او هرگز از راه روشني كه انتخاب كرده بود، برنگشت. او روايت ميکند:
تا زماني كه در ايران فرياد «مرگ بر شوروي» بلند نشده بود، حرف زدن از امام براي ما مشكلي نداشت. اما از زماني كه شعار «مرگ بر شوروي» به دنبال شعار «مرگ بر آمريكا» در دنيا طنين افكند، ما هم در قصبه نارداران جمهوري آذربايجان (كه مقلد و طرفدار امام بوديم) سخت زير نظر و مراقبت «كا. گ. ب» قرار گرفتيم. حتي كمكم بر زبان آوردن نام امام در ملأ عام ممنوع شد. از آن پس، برخي آخوندهاي بيسواد و نيرنگباز و جيرهخوار حكومت شوروي، عليه امام به تبليغات سوء و نشر تهمت و افتراء و اهانت دست زدند. حتي به تحريک اين مأموران بيدين «كا. گ. ب»، مخالفت با امام وانديشههاي توحيدي او در بين مردمان سادهلوح در آذربايجان و تمامي جمهوريهاي مسلماننشين شوروي بالا گرفت. آنها بيادبيها كردند و ماهيت شيطاني خود را بروز دادند. ما پنجاه مرد در نارداران، طرفدار و مقلد امام خميني بوديم. به ما ميگفتند: «خمينيچي!»؛ يعني طرفداران امام خميني.
ما چند سالي خيلي توهين و تحقير ديديم، محدود شديم و تحت مراقبت مأموران و آخوندهاي درباري پست فطرت قرار گرفتيم؛ ولي به ياري خداوند مقاومت كرديم. هرچه فشار آوردند، مقاومت ما بيشتر شد. عليه ما در سازمان امنيت پروندهسازي كردند. بارها و بارها ما را براي توضيح و درواقع به قصد تحقير و تهديد به سازمان امنيت باكو احضار كردند و براي تمسخر به ما ميگفتند: «طرفداران امام سيزدهم!»... بارها ما را تهديد به مرگ و هتک حرمت كردند!
خداوند عالم، عالِم است كه ما چه شكنجهها و فشارهاي روحي را در آن سالها تحمل كرديم. در آن سالها تنها منبع ارتباطي ما با ايران، راديو تبريز، راديو اردبيل و گاهي راديو رشت و راديو اروميه بود. سالهاي جنگ تحميلي صدام حسين عليه ايران اسلامي بود، فرهنگ شهادت و مقاومت و جهاد در ايران حاكم بود و ما عطر آن را از راديو تبريز و اردبيل و... استشمام ميكرديم و بر مقاومت خود در برابر مخالفان امام و حاكميت شوروي ميافزوديم. تكرار جنايتهاي عمال استالين به دست وارثان بيدين او را هم احتمال ميداديم. در آن سالها ياران امام و انقلاب اسلامي را آمريكا به دست عمال خود در ايران، عراق، لبنان و ساير ممالک دنيا ترور ميكرد و از بين ميبرد، مخصوصاً در سالهاي سوم و چهارم پيروزي انقلاب اسلامي، شهداي محراب، شهداي هفتم تير و شهيد بهشتي، ترور شهيد رجايي و شهيد باهنر، ترور آيتالله خامنهاي و... همه و همه نشانگر غربت و مظلوميت امام، انقلاب و مردم قهرمان ايران بود. ما در نارداران در نقطه كوچكي از سرزمين پهناور شوروي، همدرد برادران و خواهران ايراني خود بوديم.
در اين ميان، من چون بيشتر فعال و حساس بودم و درواقع سرپرست مقلدان و طرفداران امام خميني در آن منطقه به شمار ميرفتم، بيشتر از ساير مقلدان امام، تحت مراقبت و نظارت بودم و از طرف مقامات امنيتي به طور رسمي به من اعلام كردند كه حق نداري از منطقه باكو بيرون بروي و نبايد به مناطق مرزي ايران نزديک شوي! ... من به مدت هشت سال تا حدود سال 1987 نميتوانستم به شهرها و بخشهاي جنوبي آذربايجان كه نزديک مرزهاي ايران است سفر كنم.
منبع: خبرگزاري فارس
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.