مرد جوان در اقدامي هولناک دست به قتل دو فرزند خردسال خود زد، در حالي که فرزند ديگري هم داشت.
پاييز 2 سال قبل بود که بوي تعفن امان اهالي يکي از برجهاي پرند را بريده بود. به در خانه يکي از اهالي به نام مصطفي 45ساله که ميرسيدند، شدت بو بيشتر ميشد، اما به آن در 2 قفل کتابي و يک قفل آويزي بزرگ زده شده بود و کسي نديده بود اهالي خانه از منزل خود بيرون بروند.
حالا يکي دو روزي ميشد که بوي تعفن خانهشان لحظهبهلحظه بيشتر ميشد تا حدي که ديگر تردد از داخل راهرو هم براي همسايهها آزاردهنده شده بود. همين کافي بود که موضوع به مرکز فوريتهاي پليس 110 اطلاع داده شود و ماموران کلانتري 18 پرند براي رسيدگي به موضوع پشت در خانه آنها حاضر شوند.
ورود به منزل و مواجهه با اجساد
دستور ورود به منزل براي بررسي اوضاع صادر شد. به اين ترتيب ماموران آتشنشاني در محل حاضر شدند و مطابق دستور قضايي قفل روي در آپارتمان را شکسته و ماموران پليس وارد خانه شدند. هال خانه و سرويسهاي بهداشتي را گشتند تا به اتاق خواب رسيدند که در آن نيمهباز وبود جسمي که پشت در افتاده بود، مانع ورود آنها به داخل اتاق ميشد.
ماموران با هر زحمتي که بود وارد اتاق شده و با اجساد غرق در خون دختر 4 سالهاي به نام نفس و برادر 8سالهاش مواجه شدند. اين در حالي بود که جسد غرق در خون پدر 45ساله آنها به نام مصطفي نيز در اتاقخواب افتاده بود. به اين ترتيب، تيم جنايي و کارآگاهان پليس آگاهي براي رسيدگي به موضوع در محل حادثه حاضر شدند.
تحقيقات اوليه فرضيه قتل فرزندان به دست پدرشان و سپس خودکشي پدر را پررنگ ميکرد. در ادامه بررسيهاي ابتدايي نشان ميداد که نفس با اصابت ضربات چاقو به قتل رسيده بود. خروج ساچمه اسلحه وينچستر از قفسه سينه پسر خردسال نشان ميداد که احتمالا او شاهد قتل خواهر خود بوده و قصد فرار داشته که پدر اين بار با شليک اسلحه فرزند ديگرش را هدف قرار داده و به قتل ميرساند. او سپس اسلحه را روي شکم خود گذاشته و اقدام به شليک کرده و به زندگي خودش هم پايان داده است.
انگيزه پدر از قتل چه بود؟
تحقيقات تيم جنايي براي روشن شدن راز ماجرا آغاز و مشخص شد مصطفي حدود 2 سال قبل، زماني که نفس شيرخوار بود، از همسرش جدا شد و سرپرستي دو فرزند خردسالش را به عهده گرفت. او دختر 15سالهاي هم دارد که بعد از جدايي او از همسرش، فرزند ارشد آنها براي ادامه زندگي نزد مادر خود رفت.
خانواده مصطفي در شهرستاني واقع در غرب کشور، دور از او و فرزندانش، زندگي ميکردند. براي همين مصطفي مجبور بود به تنهايي فرزندان خود را بزرگ کند. خانمي که مدير ساختمان محل سکونت اين مرد و فرزندانش بود، در همان تحقيقات ابتدايي به ماموران گفت: مصطفي مرد خوب و آبروداري بود. او اهل ورزش بود و سالم زندگي ميکرد.
وي ادامه داد: او از صبح تا شب با ماشين خود کار ميکرد و راننده تاکسي اينترنتي بود تا براي بچههايش نان حلال کسب کند. بچهها هم در نبود پدر در ساختمان بازي ميکردند و گاهي اوقات اگر گرسنه ميشدند و غذايشان تمام شده بود، من يا بقيه همسايهها به آنها خوراکي ميداديم تا پدرشان از راه برسد. او چند بار به همسايهها گفته بود که از همسرم خواستهام سر خانه و زندگيش برگردد، اما او قبول نکرده است.»
يکي ديگر از همسايهها نيز به ماموران گفت: مدتي قبل مصطفي حين کار روي ماشينش با يک موتورسيکلت تصادف کرد که سبب مصدوميت راکب موتورسيکلت شد.
چون اين تصادف جرحي بود، خودروي مصطفي به پارکينگ فرستاده شد و حالا بايد حدود 3 ميليون تومان خلافي خودرو را پرداخت ميکرد تا بتواند ماشين را بيرون بياورد، اما او پولي نداشت.
وي افزود: براي همين ماشين در پارکينگ مانده و مصطفي بيکار شده بود. همه اينها به علاوه موضوع طلاقش به او فشار آورد و باعث شد که او تحت فشار باشد، تا جايي که به ما گفته بود دلش ميخواهد خودش و بچهها را بکشد!
همسرم بدخلق بود براي همين از او جدا شدم
بعد از اينکه تحقيقات از همسايهها تمام شد، اجساد با دستور بازپرس جنايي راهي پزشکيقانوني شدند و موضوع به همسر سابق مصطفي اطلاع داده شد.
زن جوان که از مرگ هولناک دو فرزند خود داغدار بود در اولين اظهارات خود به ماموران گفت: همسرم بدخلق بود و من نميتوانستم با عصبانيتهاي او کنار بيايم. براي همين از او جدا شدم، اما فکر نميکردم چنين بلايي بر سر فرزندان خردسالم بياورد.
رسيدگي به اين پرونده در جريان روال قضايي ادامه پيدا کرد تا اينکه مادر بچهها درخواست ديه فرزندانش را از صندوق بيتالمال کرد. رسيدگي به اين تقاضا در شعبه سيزدهم دادگاه کيفري يک استان تهران ادامه پيدا کرد.
شوهرم حاضر نشد بچهها را به من بدهد
مادر بچهها در دادگاه گفت: من و همسرم يک سال و نيم قبل از حادثه از هم جدا شديم. ما نزديک به 18سال با هم زندگي کرديم، اما تفاهم نداشتيم. 3 فرزند داشتيم. شوهرم حاضر نشد بچهها را به من بدهد و حتي دخترمان نفس را که در آن زمان يک سال و نيمه بود، از من جدا کرد. فقط دختر بزرگم که بيش از 15 سال داشت توانست حکم رشد بگيرد و خودش محل زندگيش را انتخاب کند و خانه من را انتخاب کرد.
وي ادامه داد: من به شوهر سابقم، گفتم حداقل اجازه بده بچهها پيش پدر و مادرت بمانند. تو سر کار ميروي و بچهها در خانه اذيت ميشوند، اما قبول نکرد و بچهها را با خودش به پرند برد. بعد از آن من طبق حکمي که دادگاه داده بود بچهها را ميديدم.
اين زن گفت: از اينکه چرا اين اتفاق افتاده است، خبر ندارم و خيلي شوکه هستم. من از انگيزه شوهرم اصلا خبر ندارمف اما در سالهايي که با او زندگي ميکردم به خلقياتش آشنا بودم. او بسيار بداخلاق بود و خيلي زود عصباني ميشد. او وضعيت رواني بههمريختهاي داشت.
پسرم مشکل مالي نداشت
پدر مصطفي هم درباره اينکه آيا پسرش به لحاظ مالي در فشار بود، گفت: مصطفي تازه 40 ساله شده بود. او کارمند بود و حقوق نسبتا خوبي ميگرفت. مبلغي هم در بانک پول داشت که سود آن را ميگرفت. به لحاظ مالي در تنگنا نبود و اگر هم مشکلي داشت من حل ميکردم. اصلا نميدانم چرا چنين کاري کرده است.
آنها همچنين تاييد کردند که مصطفي اسلحه شکاري داشت. با پايان جلسه، دادگاه قضات براي تعيين پرداخت ديه از بيتالمال وارد شور شدند.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.