پسرک هنوز 18 سالش تمام نشده بود اما مشکلات زندگي به اندازه 50 سال بر سرش آوار شده بود. يک روز وقتي هراسان و پريشان احوال دست خواهر کوچکش را گرفت و به خانه خالهاش در شهرستان رفت انگار ميخواست دخترک را در غياب پدر و مادر در جاي امني بسپارد و به سوي سرنوشت نامعلومي راهي شود.
به گزارش روزنامه ايران، اما يک روز صبح وقتي همه خواب بودند زنگ خانه خالهاش به صدا درآمد و ناگهان سايه چند مأمور پليس را بالاي سرش ديد. فهميد که به آخر خط رسيده است .
نيم نگاهي به خواهرش انداخت. بالاخره روزي که منتظرش بود رسيد. نويد ميدانست دير يا زود بالاخره سردي دستبند آهنين قانون را روي دستانش حس ميکند.
مأموران او را به تهران منتقل کردند. در همان بازجوييهاي اوليه لب به اعتراف باز کرد و گفت: «من کشتم! هم مادربزرگم و هم عمويم را.»
در حالي که دستانش ميلرزيد و صدايش به سختي بيرون ميآمد، گفت: «آن شب با خواهر کوچکم خانه مادربزرگم بوديم عيد بود و براي عيد ديدني به آنجا رفته بوديم اما عمويم دوباره شروع به بد و بيراه گفتن و سرکوفت زدن کرد بعد هم ميخواست از اتاق بيرون برود که از شدت عصبانيت چاقويم را بيرون آوردم و از پشت سر دو ضربه به او زدم. با فريادهاي او مادربزرگم خودش را به اتاق رساند و شروع به جيغ و داد کرد که با کپسول پيک نيکي او را هم زدم.
وقتي هردو روي زمين افتادند به سراغ خواهرم رفتم و به سرعت فرار کرديم و بعد راهي خانه خالهام در شهرستان شديم. به خاله سميه هم نگفتيم که چه شده از بس در اين سالها آواره اين خانه و آن خانه بوديم آمدنمان برايش سؤال برانگيز نبود.»
پرونده پسرک که در زمان قتلها هنوز 18 سالش نشده بود پس از تکميل به شعبه 4 دادگاه کيفري يک استان تهران فرستاده شد.
غير از دو عموي او که رضايت داده بودند دخترعمو و دو عموي ديگرش خواستار قصاص نويد شدند.
نويد حالا ديگر 18 سال را رد کرده وقتي به جايگاه رفت با صدايي که خيلي خسته بود گفت: «پدر و مادرم دو سال قبل از هم جدا شدند و پدرم به خاطر سرقت به زندان افتاد. مادرم هم به شيشه اعتياد پيدا کرد. من و خواهرم آواره شده بوديم حتي ناني براي خوردن نداشتيم براي اينکه از گرسنگي نميريم سربار خانه دايي و خاله بوديم. آنها هم از سر دلسوزي ما را به خانه شان راه ميدادند اما نگاهشان فقط از سر ترحم بود.دوست نداشتم کسي تحقيرمان کند.هرگز فکر نميکردم يک روز به عنوان قاتل عمو و مادربزرگم اينجا بايستم. اما نبود پدر و آوارگي مادر معتاد ما را بدبخت کرد.»
دراين جلسه نويد مدعي شد خواهر 12 سالهاش وقتي به او گفته که عمويشان او را اذيت کرده است کينه و نفرت از عمو او را به خانه مادربزرگ کشانده و سرانجام کار به جنايتي عجيب کشيد. در اين لحظه اولياي دم حرفهاي نويد را به نشانه اعتراض قطع کردند و گفتند: «او اين ادعا را مطرح کرده تا خودش را تبرئه کند.»
قاضي از نويد پرسيد: «مادربزرگت را چرا کشتي؟»
نويد جواب داد: «از او کينه داشتم. چون او را مسبب همه بدبختيهايمان ميدانستم. باورم اين بود که او باعث طلاق پدر و مادرم شده بود و ما را به خاک سياه نشانده بود. يک روزي ماهم خانه داشتيم و خانوادهاي دور و برمان بود. اما مادربزرگم با حرفهايش آنقدر پدرم را تحريک کرد که چشم باز کرديم و ديديم زندگي مان از هم پاشيده است. مادرم معتاد شد و ما را رها کرد.»
بعد از اظهارات نويد قضات مقرر کردند تا از خواهر وي که در بهزيستي نگهداري ميشود تحقيقات لازم به عمل آيد و پس از آن رأي لازم را صادر کنند.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.