در دوراني که نسل خداجو، آرمان گرا و حقيقت طلب جوان به دنبال پناهگاهي مي گردد، مطالعه زندگي ارزشمند مردان الهي و الگوگيري از آنان، آموزنده و راهگشا است؛
مرداني که خود تاريخ ساز بوده اند و تأثيرات شخصيت فردي و اجتماعي شان بر جريان تاريخ معاصر ما، نقشي تعيين کننده داشته است؛ و شهيد آية الله سيد اسد الله مدني از جمله اين مردان الهي است؛ هم که مي تواند بهترين اسوه براي دانشجويان دانشگاهي و حوزوي باشد. اسوه اي که دست سالکان طريق را بگيرد و تا آسمان هاي پاکي و زلالي و نور بالا ببرد. گوشه اي از سيره عملي شهيد محراب، آن عارف واصل را در دو بخش فردي و اجتماعي به خوانندگان گرامي تقديم مي داريم:
تولد و دوران تحصيل
شهيد مدني در سال 1293 ه. ش (1323 ه. ق) در «آذرشهر» از توابع تبريز ديده به جهان گشود. پدر ايشان، مرحوم آقا مير علي، در بازارچه آذرشهر، شغل بزّازي داشت. شهيد مدني در چهار سالگي، مادر و در شانزده سالگي، پدر خود را از دست داد و دوران کودکي را با رنج و زحمت و سختي به پايان رساند.
وي در عنفوان جواني به قصد کسب علم و کمال به شهر مقدس قم عزيمت کرد و با وجود مشکلات فراوان ناشي از درگذشت پدر و استبداد عصر رضاخاني، با پشتکار وافر به تحصيل علوم ديني مشغول شد و پس از گذراندن مراحل مقدماتي از محضر اساتيد بزرگي همچون مرحوم آية الله حجت کوه کمري(ره)، آية الله سيد محمد تقي خوانساري(ره) و امام خميني قدس سره بهره مند گرديد.
او پس از مدتي به نجف اشرف هجرت کرد و در حوزة علميه نجف اشرف، در کنار تحصيلات عالي خويش، تدريس در سطوح مختلف حوزه را به عهده گرفت و در اندک زماني، جزو اساتيد معروف آن جا شد، در درس خارج آية اللّه سيد عبد الهادي شيرازي(ره)، آية اللّه حکيم(ره) و آية اللّه خويي(ره) شرکت کرد و از مراجع بزرگي از جمله آية اللّه حکيم، آية الله حجت و آية اللّه خوانساري اجازة اجتهاد دريافت نمود.
سيرة عملي
گوشه اي از سيره عملي شهيد محراب، آن عارف واصل را در دو بخش فردي و اجتماعي به خوانندگان گرامي تقديم مي داريم:
الف- سيرة فردي
1- زهد و تقوا: آية اللّه مدني، انساني وارسته و زاهد بود که هرگز در طول عمر خويش، پارسايي و ساده زيستي را فراموش نکرد. زندگي بي تکلف و تشريفات، از ويژگي هاي بارز آن عالم رباني بود. همچون فقيرترين مردم زندگي خود را مي گذرانيد. به مهماني ها که دعوت مي شد، ابتدا شرط مي کرد که سفره نبايد رنگين باشد و اگر بيشتر از يک خورش سر سفره مي آوردند، اعتراض مي کرد. زي طلبگي را به تمام معني رعايت مي نمود و با زندگي اشرافي مبارزه مي کرد.
او درميان مردم و همانند آنان زندگي مي کرد، اما هرگز ذهن و زبانش از ذکر خدا غافل نمي شد و تعلقات دنيا او را از ياد محبوب باز نمي داشت. تقوا، لقلقه زبانش نبود، بلکه سيرة عملي و زيربناي محکم زندگي اش محسوب مي شد. هميشه مي گفت:
«اين تقوا است که آزادي و روشن بيني مي آورد و حق را الهام مي بخشد.»
2- اخلاص: در کارهايش جز خدا را درنظر نمي آورد و مي گفت:
«ارزش عمل به نيت است. اگر نيت براي غيرخدا باشد به چه درد مي خورد؟»
به همين سبب در تمام ابعاد زندگي اش دقيق و حساب شده عمل مي کرد. آقاي بروجردي(داماد ايشان)مي گويد:
شب بيست ويکم ماه مبارک رمضان يکي از سال ها در مسجد شيخ انصاري(ره)در نجف اشرف مجلس بسيار عظيم و باشکوهي براي احيا ترتيب داده بودند و علما و فضلا و اقشار مردم در آن جا گرد آمده بودند، شب از نيمه گذشته بود. اية الله مدني بالاي منبر رفته، همه را موعظه فرمود و دل ها را براي دعا و تضرّع آماده ساخت. تا اينکه چراغ ها را طبق مرسوم خاموش کردند. در آن تاريکي ايشان جمله اي بيان کردند که مجلس منقلب شد و همه را سخت متأثر وگريان کرد، ايشان فرمودند:
«رفقا! اگر شماها امشب آمده ايد از گناهانتان در پيشگاه خداوند تبارک و تعالي توبه کنيد، ولي من خدا را شاهد مي گيرم که آمده ام از اعمال و عبادت هايم توبه کنم؛ زيرا فکر مي کردم اين اعمالي که انجام داده ام عبادت خداوندا ست، اما حالا مي فهمم که آن ها توهين به ذات مقدس حق تعالي بود. لذا امشب مي خواهم از آن ها هم توبه کنم!»
3- شب زنده داري: هنگامي که به نماز مي ايستاد، سراپا مجذوب جمال حق تعالي مي شد و عاشقانه با محبوب حقيقي اش سخن مي گفت. گاهي نيمه هاي شب متوجه صداي نالة وي مي شدند، مي ديدند که شهيد در خلوت با محبوبش راز دل مي گويد. آقاي بهاءالديني (داماد ايشان) در خاطراتش مي گويد:
ما حالات نوراني و با صفاي ايشان را در مناجات هاي نيمه شبشان نظاره گر بوديم. در نيمه شبي در تابستان در محلي نزديک همدان ديدم از ميان درختان باغ صداي ناله مي آيد. از رختخواب که بلند شدم ديدم آقا نيست و رفته در ميان درختان گريه مي کند و مي گويد: «خدايا من آمده ام، اگر تو به من نه بگويي؛ اگر تو مرا ترک کني، کيست که مرا دريابد؟ غير از تو مگر کسي را خواهم داشت؟»
اين ها را مي گفت و اشک مي ريخت.
4- عشق به اهل بيت عليهم السلام: شهيد مدني شيفتة اهل بيت عصمت و طهارت(ع) بود. در رنج ها و گرفتاري ها به آنان توسل مي جست و در ساية اخلاص و ارادتش به اين خاندان، آن چه مي خواست از خدايش مي گرفت خود دراين باره مي گويد:
وقتي به مشهد آمدم حاجتي داشتم و آن را به امام رضا(ع)عرض مي کردم، اما تا دوازده روز اثري نديدم. روز دوازدهم به امام عرض کردم: اي امام!من از افرادي نيستم که زود دست بردارم، تا وقتي حاجتم را برآورده نکني از در خانه ات نمي روم. فرداي آن روز مسجد نماز مي خواندم پس از نماز مردي که با امام(ع) ارتباط قلبي داشت دستش را روي شانة من گذاشت و فرمود: «سيد حاجتت برآورده شد!» و همين طور نيز شد و به آن چه مي خواستم رسيدم.
در نجف اشرف نيز اين اخلاص و عشق شديد به امام حسين(ع) بود که او را سالي چند بار با پاي پياده به کربلا مي کشاند.
5- احتياط در مصرف بيت المال: شهيد مدني هيچ گاه از وجوهات استفاده نمي کرد. وقتي دوستانش به او مي گفتند که شما استحقاق استفاده از وجوهات را داريد، پس چرا استفاده نمي کنيد. در جوابشان مي گفت! خدا را شاهد مي گيرم که تاکنون استفاده نکرده ام و استفاده نخواهم کرد، مگر زماني که در حالت اضطرار قرار بگيرم.
يکي از دامادهاي ايشان مي گويد:
براي خريدن منزل به شدت گرفتار قرض بودم يک روز با ايشان موضوع را در ميان گذاشتم و گفتم اگر شما مي توانيد مبلغي به صورت قرض در اختيار من بگذاريد تا بتوانم مقداري از بدهي هايم را بپردازم، در جواب فرمود: «همين قدر بگويم من عثمان نيستم!»
منظورشان اين بود که من خودم چيزي ندارم، هرچه هست از بيت المال است و آن را هم نمي توانم چون عثمان بذل و بخشش کنم.
6- مطيع ولايت: شهيد مدني باوجود اين که يک وزنة ارزشمند علمي و مذهبي بود، چنان که حضرت امام(ره)در حق او فرمود: «از چهره هاي کم نظيري بود که به حد وافر از علم و عمل و تقوا و تعهد و زهد و خودسازي برخوردار بود.»، ولي در برابر ولايت امام راحل(ره) چون مريدي مطيع بود.
او امام را اسلام مجسم مي دانست و ولايت فقيه را نيز با تمام وجودش پذيرفته بود و مي فرمود:
دينم به من مي گويد بايد امروز خودت را فرموش کني و خود را زير پاي اين مرد [امام خميني(ره)] بگذاري تا يک قدم بالا بيايد و به دنبال ايشان حرکت کني.
و نيز مي فرمود:
امام هر فرماني بدهند، بايد بدون چون وچرا آن را اطاعت کنيم، حتي اگر به ضرر جانمان باشد.
ب- سيرة اجتماعي
1- اخلاق اسلامي: آية الله مدني آينة تمام نماي اخلاق و رفتار اسلامي به شمار مي رفت. او براي رسيدن به اين مقام والا، رياضت هاي طاقت فرسايي را تحمل کرده بود و براي همين از رنج مردم آگاهي داشت. او از چهرة غم ديده افراد دردشان را مي يافت و با خوشرويي و قوة جذب منحصربه فردي که داشت به اعماق قلب آن ها نفوذ مي کرد.
پيران خسته را به لطف و رحمت الهي اميدوار و جوانان را با روش صحيح زندگي آشنا مي ساخت و در اين جهت حوصله خاصي به خرج مي داد. خونگرم و مهربان بود و همواره مي گفت:
لواي اسلام، لواي مهر و محبت و برابري است و اسلام را پيامبر بزرگ(ص) با تواضع و اخلاق حسنه پي ريزي کرد.
2- تواضع: وي در برخوردهايش با ديگران چنان با فروتني عمل مي کرد که گاهي دوستانش را به تعجب وامي داشت. آية اللّه بني فضل مي گويد:
«در احترام و تواضع به ديگران حتي به کوچکتر از خودش از لحاظ علمي و موقعيت اجتماعي به گونه اي برخورد مي کرد که من فکر مي کردم خداوندم تعال در او «نفس اماره» نگذاشته است.»
3- احترام به جوانان: به جوانان عشق مي ورزيد و توجه خاصي به اين قشر عظيم جامعه داشت. در ايام تبعيد به هر شهري که منتقل مي شد، وقت معيني از روز را به جوانان اختصاص مي داد و ساعت ها به سؤالات گوناگون آن ها پاسخ مي گفت و به تعطيل شدن ويا کم رونق شدن اين جلسات رضايت نمي داد. او در پاسخ به سؤال يکي از نزديکانش که از وي پرسيده بود، حاج آقا چرا اين قدر وقت خود را به اين بچه ها اختصاص مي دهيد، درحالي که از وضعيت جسماني خوبي برخوردار نيستيد؟ فرموده بود:
اگرمن آغوشم را باز نکنم براي اين بچه ها و جوانان، آغوش هاي بازشدة نگران کننده اي هست که اين ها را درمي يابد.
4- خدمت به مردم: آن شهيد بزرگوار شيفتة خدمت به بندگان خدا بود و در اين راه هيچ گاه احساس خستگي نمي کرد و همواره به آن سفارش کرده، مي فرمود:
ما را که دوباره به دنيا نمي آورند، همين يک دفعه است که بايد کمال استفاده را از آن ببريم. ازاين رو، پس از اين که از جانب امام (ره )مأمور رسيدگي به امور تبريز و چند شهر ديگر شد، خانواده اش را با خود نمي برد. او مي گفت: من اگر اين ها را به تبريز بياورم بايد روزي يکي دو ساعت وقتم را صرف اين ها کنم، درحالي که اين دو ساعت را مي توانم به مردم خدمت کنم!
يکي از دوستان شهيد مدني مي گويد: به خدمت امام (ره) عرض کردم که آقاي مدني در شبانه روز سه ساعت استراحت مي کند. امام فرمود:
اگر ماها و مدني استراحت کنيم چه کسي کارها را انجام دهد؟مدني دست راست من است.
5- همدردي با مردم: ايشان با مردم ابراز همدردي کاملي داشت و همانند آنان، بلکه در سطح پايين تر از نظر مادي، زندگي مي کرد. در اوايل جنگ وقتي ديد مردم با کمبود نفت مواجه گرديده اند از آن استفاده نکرد و در سرماي سوزان تبريز با پوستين در بر کردن، زندگي اش را گذراند. زماني که همه نمي توانستند گوشت بخرند او هرگز گوشت نمي خورد وقتي در جزئي ترين امور چنان دقت مي کرد که تعجب اطرافيانش را برمي انگيخت.
6-کمک به محرومان: خانه اش قبلة آمال محرومان و کعبة نياز نيازمندان بود. او همانند پدري مهربان، سرانگشت لطف و عنايتش گره گشاي مشکلات زندگي محرومان و تسلي بخش دردهاي آنان بود. آقاي بهاء الديني مي گويد:
چيزهايي که ما در زندگي ايشان ديديم فقط مي توان در زندگي امير المؤمنين(ع) ديد. يادم هست يک موقع پيرمردي آمد و ما به جهتي او را به خانه راه نداديم تا اين که از فرصت استفاده کرد و دويد خودش را به آقا رساند و نيازش را به ايشان گفت. ايشان بر سر ما فرياد زد که: آقا من جواب خدا را چه بدهم، اين مرد کار داشت و شما راهش نمي داديد؟!
آية اللّه مدني در همدان موسسه اي براي کمک به محرومان داشتند. هرکس هرچه مي توانست از وسايلي که مورد نياز خانواده هاي مستمندان بود، مي آورد و شب ها آن وسايل را با همکاري افرادي مي بردند و به خانواده هاي بي سرپرست تحويل مي دادند و از آن ها دل جويي مي کردند.
شوق وصال و پرواز به ملکوت
شهيد مدني عاشق شهادت بود و اين انگيزه ها از سال هاي جواني در ايشان پاگرفته بود. او سال ها در اين آرزو مي سوخت و يک بار به مناسبتي
فرمود:
من در دو موضوع نسبت به خود شک کردم: يکي اين که آيا به من که سيد اسد الله مدني مي گويند، آيا واقعا من سيد هستم؟ و ديگر اينکه آيا من شهيد مي شوم يا نه؟ از اين رو، به حرم امام حسين(ع)رفتم و در آن جا با ناله و زاري از امام خواستم که جواب سؤالاتم را بدهند.
بعد از مدتي، يک شب امام حسين عليه السلام را در خواب ديدم که بالاي سر من آمدند و دستي بر سر من کشيدند و اين جمله را فرمودند: «يا بنيّ انت مقتول: فرزندم! تو شهيد مي شوي»، که جواب دو سؤال من در آن بود.
سرانجام، اين عارف سالک در بستم شهريور 1360 و در محراب نماز جمعه به دست منافقي شقي و قسي القلب، همراه سه شهيد ديگر به ملکوت اعلي پيوست و در شهر مقدس قم در کنار حرم مطهر حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد. خداوند او را مشمول رحمت، مغفرت و رضوان خويش قرار دهد و با جد بزرگوارش مولاي متقيان حضرت علي(ع)محشور نمايد.
منابع:
1- ياران امام به روايت اسناد ساواک، ج 4، مرکز بررسي اسناد وزارت اطلاعات، چاپ اول، (1377).
2- شهيد مدني، جلوة اخلاص، سعيد عباس زاده، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، (1373).
3- درسهايي از آية الله شهيد سيد اسد الله مدني، نشر واحد فرهنگي بنياد شهيد انقلاب اسلامي مرکز، چاپ اول.
4- يادواره شهيد محراب آية اللّه مدني، علي شيرازي، قم، نشر روح، 1363 ش.
5- مجله عروة الوثقي، نشري دانش آموزان و جوانان حزب جمهوري اسلامي، سال چهارم، ش 82، 11 شهريور 1361.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.