غدیر

بر گوش جانها مي‌رسد از عرش آواي غدير

روشن شد آفاق دل از مهر دل آراي غدير

گلبانگ شادي مي‌رسد سوي زمين از آسمان

عيد است ساقي، جام را پر کن ز صهباي غدير

دست اميرالمومنين در دست ختم المرسلين

اين است درچشم جهان تصوير زيباي غدير

اي رود بي پايان عشق، دست دل ما را بگير

همراه خود ما را ببر تا قلب درياي غدير

اي جان نماز عشق را گو؛ ياعلي قامت ببند

تا سرمه ي چشمت شود خاک مصلاي غدير

وقتي به حيدر از دل و جان دست بيعت ميدهي

خير دو عالم ميشود تفسير و معناي غدير

اينجا قدم بگذار و از بيع وشرا چيزي مپرس

از ابتدا تا انتها سود است سوداي غدير

در سينه‌ي دلدادگان مثل کوير تشنه لب

لبريز باشد از عطش جام تمناي غدير

بي عشق سلطان نجف، دارد مسلماني چه سود؟

راهي پر از تاريکي است ايمان منهاي غدير

يک آيه مهر خاتمه بر هر حديث و گفتگوست

«اليوم اکملت لکم»رمزي‌ست گوياي غدير

وقتي حقيقت مانده در آن سوي ابر جهل و کين

آري سقيفه مي‌شود مسندنشين جاي غدير

غفلت اگر عادت شود در سايه‌ي انکارها

خورشيد خون سر مي‌زند ازبام فرداي غدير

چشم دل خود باز کن در ظلمت انديشه ها

انوار حق مي‌تابد از خورشيد سيماي غدير

گفتيم صدها مرتبه اما نشد يک از هزار

بايد جهان پر گردد از فرهنگ والاي غدير

(حائر) چه ميخواهي اگر از روي لطف و مرحمت

باشد به پاي نامه ات امضاي مولاي غدير