اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

شهر خدا

شعر از صدرالدين شيرازي (ملاصدرا)

شهر خدا

هست گيتي همچو حمامي كز او

روح را هست از كثافت شستو شو

 

از حدثهاي طبيعت روح را

واجب آمد شست و شو، اي بينوا

 

شهوت دنيا كه فايق شهوتي است

آتش عقبي مر او را غايتي است

 

چيست شهوت؟ هيزم نار جحيم

در قيامت شعله گيرد در صميم

 

چند نوع است اين حدثها اي پسر

يک به يک را ميشناس و ميشمر

 

طبع و حسّ و آنگهي نفس و هوا

پس سه گونه غسل واجب شد تو را

 

هست طبع و شهوت و پس حبّ جاه

چون جماد و چون نبات و چون حياه

 

هر كه كرد اين سه طهارت بر ولا

پاك گشت از لوث اين محنت سرا

 

هر كه كرد اين سه طهارت بر دوام

گشت از اهل سلامت وز كرام

 

چون به تطهير اين حدثها گشت پاک

نفس از تجريد گردد نورناک

 

از قيود اين جهان يابد امان

جا كند در «مقعد صدق» آن زمان

 

اهُل دنيا چون جُعَل سرگين كشند

جملگي در خدمت گرمابهاند

 

گرم گردانيد اين حمّام را

تا در او غسلي كند مرد خدا

 

هر كه را شغلي مقرر كردهاند

رغبتي زان در دلش بنهادهاند

 

همچنان مستغرق اين كار گشت

كه بهجز اين كار بر وي عار گشت

 

كار او خود جمله عين عارهاست

در ميان تونكشان گفتارهاست

 

سوي هر كس از خدا نوري فتاد

حرمت آن نور را واجب نهاد

 

پرتو حق را تو اي مرد دني

صرف ميسازي ز بهر گلخني؟

 

تن چو حمّام است، معده گلخنش

همچو سرگين نان و آش آتش كنش

 

تون بسوزي دم به دم زين آش و نان

ليك غسلي نآوري از بهر جان؟

 

خوردن و خفتن چه باشد غير از اين

كه كشي سرگين و پسسازي دفين؟

 

تمثيل

نفس تو چون مرغ بوقلمون بود

كه به خود هر لحظه ديگرگون بود

 

هرگزش در يک مقام آرام نه

زين حياتش هيچ گه باكام نه

 

هست ذاتش حاصل از انديشهها

نيست وي را صورتي غير از هوا

 

يا هواي دين و يا دنيا بود

هر چه هستش اندر آن مأوا بود

 

همچنين ميدان جهان داد و دين

باشد از انديشهها حاصل يقين

 

نزد تو انديشه نبود غير كاه

چون نسازي جز برون آرامگاه

 

كم كني در عالم معني نظر

نبودت آرامگاهي جز صور

 

گر كني يكدم نظر در شهر جان

نفرت آيد مر ترا زين خاكدان

 

گر بيندازي نگاهي سوي دل

ننگري سوي جهان آب و گل

 

گر ببيني لحظهاي شهر خدا

مردمان پيشت شود «مردم گيا»

 

گر بيابي ذوق معني يک نفس

تلخ گردد بر مذاقت هر هوس

 

گر ز طيب شهر جان آگه شوي

زين رياحين در جهان بو نشنوي

 

گر سماع نغمة مستان كني

گوش دل با سوي اين دستان كني...

 

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.