اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

شرح دعاي امام رضا عليه السلام براي احياگران امر اهل بيت (ع)

تاريخ علم حديث نشان مي دهد که پس از رحلت پيغمبر اکرم (ص) نظامات حاکم نخست با صورتي بسيار مرموز و زير پوشش «حَسبُنا کتابُ الله»و تعظيم از قرآن، نقل حديث را ممنوع کردند و يا اينکه در مصادره اموال حضرت فاطمه زهرا (عليهاالسّلام) حديث موضوعي را دست آويز قرار دادند.

شرح دعاي امام رضا عليه السلام براي احياگران امر اهل بيت (ع)

مرحوم آيت الله صافي گلپايگاني در نوشتاري به شرح دعاي امام رضا عليه السلام براي احياگران امر اهل بيت عليهم السلام پرداختند و آورده اند:

در کتاب شريف و گرانسنگ عيون اخبار الرضا عليه آلاف التحيه و الثناء، محدّث جليل و شيخ اعظم صدوق رضوان الله تعالي عليه از عبدالسّلام بن صالح هروي روايت مي کند که امام رضا عليه السلام فرمود:

«رَحِمَ اللهُ عَبداً أحيي أمرَنا؛ فَقُلتُ لَه: وَ کَيفَ يُحيي أمرُکُم؟ قَال: يَتَعَلَّم عُلُومَنا وَ يُعَلِّمُها النَّاسَ، فَإنَّ النَّاسَ لَو عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلامِنا لَاتَّبَعُونَا؛

خدا رحمت کند بنده اي را که امر ما را زنده مي نمايد. عبدالسّلام مي گويد: من گفتم: چگونه امر شما را زنده نمايد؟ فرمود: علوم ما را فرا بگيرد و آنها را به مردم بياموزد که اگر مردم، محاسن و زيبائي هاي کلام ما را بدانند از ما پيروي مي کنند.»(1)

پيرامون اين حديث شريف به دو نکته اشاره مي شود:

 

لزوم حفظ و نشر معارف

 

اهمّيّت نقل احاديث، و بيان معارف و رساندن کلمات و علوم ائمّه طاهرين عليهم السّلام به مردم که در اين صورت از آن تعبير به احياء امر آنها شده است، احياء امر آنها، احياء راه و روش، و شأن و دعوت و هدايت آنها است، که بايد زنده بماند، و زنده ماندن آن، به يادگرفتن سخنان و علوم و معارف ايشان، و ضبط و حفظ و ثبت در کتاب، و نشر و رساندن آن، به ديگران است. در واقع، روايت حديث، ادامه کار و مأموريّت آن بزرگواران، و استمرار هدايت ايشان است.

 

نقش محدّثان در نشر معارف

 

اگر حفظ حديث، و نقل روايات، و زحمات محدّثين نبود، اين علوم بي پايان ائمّه (عليهم السّلام) در رشته هاي گوناگون حيات ظاهري، و معنوي، و دنيوي، و اخروي باقي نمي ماند، و امروز به صورت بزرگترين و عالي ترين ثروت ها، و ذخاير علم، و معرفت، و کتاب هاي مدوّن و مکتوب، مثل کافي و استبصار و تهذيب و من لايحضره الفقيه، و بالأخره بحار الأنوار، در اختيار ما قرار نداشت.

نقش محدّثين پس از ائمّه (عليهم السّلام) در حفظ آثار وحي، و رسالت پيامبر عظيم الشّأن خدا حضرت خاتم الأنبياء (صلّي الله عليه وآله و سلّم) بيش از نقش هر قشر و صنفي است.

تشويق و توصيه به حفظ حديث، و روايت و رساندن آن به ديگران، مورد عنايت خاصّ رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بوده، و همان حديث معروف در تأکيد آن حضرت بر ضبط حديث و روايت آن کافي است، که فرمود:

«نَضَّرَ اللهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ يَسمَعها فَکَم مِن حَامِلِ فِقْهٍ غَيرَ فَقِيهٍ وَ کَم مِن حَامِلِ فِقْهٍ إِلَي مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْه»(2)

يعني: خداوند با طراوت و شاداب و سرزنده قرار دهد بنده اي را که مقاله و گفتار مرا بشنود، و آن را حفظ و نگاه بدارد، و به کسي که آن را نشنيده است، برساند. پس بسا حمل کننده فقهي که خود فقيه نباشد، و بسا حمل کننده و رساننده فقه به سوي کسي که از او فقيه تر باشد.

خلاصه، در حلّ مسائل شرعي، و اسلامي، از اعتقادي و عملي و خداشناسي صحيح، و معرفت پيغمبر و امام، و احکام شرع و نظامات اسلام، در سياست و اخلاق و ماليات و اقتصاد، همه مسلمانان محتاج به حديث هستند، و مديون محدّثين و بزرگاني هستند که حفظ آثار ائمّه عليهم السّلام را وجهه همّت قرار داده که گاه براي شنيدن يک حديث، سفرها و راه هاي دور و دراز را طيّ مي کردند، و عشق آنها به جمع آوري معارف اهل بيت عليهم السّلام موجب شد که در دوران هائي که نقل احاديث و علوم اهل بيت عليهم السّلام و اخذ آن، با خطرات بسيار بزرگ و حبس و شکنجه و قتل مواجه بود، اين بزرگان فداکار، با استقبال از آن خطرات وحشتناک، وظيفه بسيار سنگين و حسّاس خود را در حفظ و روايت حديث ادا کردند.

 

ظلم تاريخي در نقل احاديث

 

تاريخ علم حديث نشان مي دهد که پس از رحلت پيغمبر اکرم (صلّي الله عليه وآله و سلّم) نظامات حاکم نخست با صورتي بسيار مرموز و زير پوشش «حَسبُنا کتابُ الله»(3) و تعظيم از قرآن، نقل حديث را ممنوع کردند، و يا اينکه در مصادره اموال حضرت فاطمه زهرا (عليهاالسّلام) حديث موضوعي را دست آويز قرار دادند.

نقل احاديث را کاملاً زير نظر گرفتند که از مسير سياستي که دارند خارج نشود، و کار به جايي رسيد که در زمان معاويه، حتّي مثل ابن عبّاس در نقل حديث آزاد نبود، و چنان که در کتب رجال عامّه نقل مي نمايند، مثل حسن بصري که روايات مرسله اي از پيغمبر اکرم (صلّي الله عليه وآله و سلم) دارد، مي گويد: همه را به واسطه علي بن ابي طالب (عليه السّلام) روايت دارم، ولي از ترس سياست بني اميّه از بردن نام علي (عليه السّلام) خودداري مي کرد.

در اينجا نمي خواهيم از سير حديث، يا از لحاظ اثر سياست هاي حکّام، خصوصاً بني اميّه، و بني عبّاس سخن بگوييم، و مواضع موثّر ائمّه دين عليهم السّلام را در احياء سنّت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم)، و تلاش اصحاب و شاگردان آن بزرگواران را شرح دهيم؛ فقط مي خواهيم اشاره کنيم که مجاهدات ائمّه عليهم السّلام و حاملان علوم آنها تا امروز، سبب شده که اين علوم بيکران که به وسيله صدها کتاب، و اصل و جامع حديث، جمع آوري و حفظ شده، در دسترس ما و نسل هاي آينده مسلمانان قرار بگيرد.

شاگردان و روات حديث از ائمّه عليهم السّلام که به تفاوت اوضاع و احوال از آنها نقل حديث داشته اند، در مثل يک بخش از حيات امام جعفر صادق (عليه السّلام) تا چهار هزار نفر شمرده شده اند(4) که مي توان گفت حتماً بيشتر از اين رقم بوده اند.

ائمّه عليهم السّلام همه شاگرداني تربيت کرده و علوم اسلامي را از تفسير قرآن و فقه و غيرها به آنها تعليم مي دادند، و رشته حديث از آن بزرگواران هيچ وقت منقطع نشده است، و چنان که تاريخ نشان مي دهد يگانه چيزي که دين را از تحريف، و تغيير مصون داشته، و در برابر بدعت ها مقاومت کرده، و بطلان آنها را آشکار نموده، بعد از قرآن مجيد، احاديث اهل بيت عليهم السّلام بوده است.

به طور مثال، بعد از رحلت رسول اکرم (صلّي الله عليه و آله و سلم) هر چه از عصر آن حضرت، مسلمانان دورتر شدند، دست تصرّف نظامات و حکومت ها، و جيره خواران درباري آنها در احکام بيشتر مي شد، تا حدّي که در همان ابتداء عصر صحابه، گفته مي شد همه چيز از آنچه در عصر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) بود عوض شده است.

در برابر اين وضع، همين که براي امام باقر و امام صادق (عليهماالسّلام) فرصت اظهار حقائق، و بيان احکام فراهم شد، چنان وارد ميدان شدند که همه تحريفات، انکارها، و شبهه ها برطرف شد که حتّي امثال ديصاني و ابن ابي العوجاء از ملاحده، به حقّ اعتراف نمودند.

در عصر مأمون که براي مقاصد سياسي خاصّ، و معارضه با قرآن و علوم اهل بيت عليهم السّلام، کتاب هاي فلسفه، ترجمه و نشر مي شد، و مأمون، آن را تأييد و ترويج مي کرد، افکار ديني به واسطه برخورد با اصطلاحات جديد در بسياري متشنّج و متزلزل گرديد، ولي ظهور شخصيت حضرت رضا (عليه السّلام) به آن صورتي که جهان اسلام را تحت تأثير قرار داد، و مباحثات و احتجاجات آن حضرت با علماء فِرَق و اهل الحاد، عقايد اسلامي را، پابرجا و استوار ساخت.

 

* نقش بزرگ محدّثان در غيبت کبري

پس از عصر ائمّه عليهم السّلام همواره حاملان حديث بودند که مي توانستند سره را از ناسره، و بدعت را از سنّت تشخيص دهند، و مردم را از گمراهي هايي که در نتيجه غور در فلسفه، و گرايش به عرفان مصطلح، و مکتب هاي الحادي مطرح مي گرديد نجات دهند، و بالاخره تا اين اواخر، يعني عصر صفويّه - که در آن رسميت تشيّع تجديد گرديد- اعلان مي شد به واسطه عوامل خاصّي که بعد از سلطنت شاه طهماسب اوّل پيش آمد، رفته رفته گرايش به فلسفه، و افکار صوفيانه و مشارب غير شرعي قوّت گرفت، تا حدي که در اصفهان، خانقاه ها برپا شده، و مثل عالم جليل آقا حسين خوانساري را به جاي القاب اسلامي، به عقل حادي عشر مي خواندند، و نهايت ظهور علوم اهل بيت عليهم السّلام آن بود که محقّق داماد در قالب اصطلاحات فلسفي مطرح مي کرد، و خلاصه، زبان اهل بيت عليهم السّلام، و احاديث آنها، در غربت افتاده بود، که به إذن الله تعالي شخصيتي، مثل علّامه مجلسي (قدّس سره) ظاهر شد، و حديث را دوباره چنان احيا و مطرح کرد که احاديث اهل بيت عليهم السّلام را نه فقط در مدارس و در معرض توجّه و دقّت علما قرار داد، بلکه شايد خانه اي در بلاد ايران نماند که از خواندن کتاب بهره داشته باشد، مگر آن که احاديث اهل بيت عليهم السّلام به صورتي و زير عنواني، در آن وارد شد.

خانقاه هاي اصفهان، همه تعطيل شد، و افکار صوفيانه از ميان رفت، و زبان حديث و استدلال به ظواهر قرآن و احاديث، و زبان ائمّه معصومين عليهم السّلام، زبان علما و حوزه ها شد.

بدون شکّ، بايد گفت: ظهور علّامه مجلسي در آن عصر، موجب بازگشت تشيّع به عصر ائمّه عليهم السّلام و اصحاب آنها، امثال زراره بن أعين ها، و محمّد بن مسلم ها، و صاحبان اصول گرديد.

نمي خواهم بگويم عصر قبل از آن، همانند عصر ائمّه عليهم السّلام نبود، ولي اين را هم نمي توانم بگويم که همانند عصر آنان بود، زيرا اصطلاحات و الفاظ اسلامي کم و بيش عوض شده بود، و بحث درس و تأليف و تصنيف چنان که بايد، بر محور کتاب و سنّت و احاديث اهل بيت ( عليهم السلام) دور نمي زد.

هر طور بود و هر گونه بود، به ظاهر اگر مجلسي (رحمه الله عليه) ظهور نکرده بود، و وضع حوزه ها به آن گونه که داشت، جلو مي رفت، شريعت ارسطوئي و اسلام ابن سينائي و صدرايي و ابن عربي پابرجا مي شد، و خدا مي داند که باب تأويل و توجيه آيات و احاديث، و حمل آنها با تکلّف بر بياني خاصّ تا کجا گسترده مي گشت!

اين علّامه مجلسي بود که حوزه ها را به معارف اصيل دين، و تشيّع بازگرداند، و قرآن و سنّت را مافوق همه مکتب ها قرار داد؛ شکر الله سعيه و جزاه الله عن هذا الدّين و الکتاب و السّنه خير جزاء المحسنين.

 

* سرچشمه همه علوم و معارف صحيح

امروز هم، خطر کم رنگ شدن محور بودن کتاب و سنّت در مجامع علمي شيعه رو به خودنمائي است. ما عقيده داريم که در کتاب و سنّت همه آنچه بيانش لازم باشد: در مسائل اعتقادي، و ماوراء طبيعت، و عالم مادّه، بيان شده است، و نيازي به گدايي نشستن بر در مکتب هاي ديگر نداريم، و در اصل، براي هدايت همگان و دعوت همه به حقائق و عالم غيب، همين کتاب و سنّت کافي است، و به علم صحيح فقط از طريق اهل بيت وحي و رسالت مي توان دست يافت که حضرت باقر (عليه السّلام) به سلمه بن کهيل و حکم بن عتيبه، فرمود:

«شَرِّقا وَ غَرِّبا لَن تَجِدا عِلماً صَحيحاً إلّا شَيئاً يَخرُجُ مِن عِندِنا أهلَ البَيتِ»(5)

همه ي علم، نزد آنها است و ما، و همه امّت، و همه مردم وظيفه داريم به آنها رجوع کنيم و مراجعه به غير آنها در مسائل الهي؛ خواه فلاسفه به اختلاف مشارب و مسالکي که در اين مسائل دارند باشد، و خواه مدّعيان اشراق و شهود و عرفاني که مدّعي حصول آن از اين طريق شده اند باشند، همه غير مطمئن، و متضمّن گمراهي و خطرات بسيار است.

در مسائل عقيدتي و مربوط به عالم غيب، قول فصل، فقط کتاب و حديث معتبر است، و بيش از آنچه در احاديث و قرآن کريم بيان شده است، کسي مکلّف به غور و بحث در اين مسائل نيست که نه به جاي مطمئنّي منتهي مي شود، و نه براي سير إلي الله مفيد مي باشد.

 

آنـچـه نـه از شـرع بر آرد علم ور منم آن حرف، در آن کش قلم

 

بنابراين بايد ما در معارف عقيدتي، و برنامه هاي اخلاقي، و نظامات حياتي و فردي و اجتماعي، تنها بر محور کتاب و حديث بگرديم.

 

* ملاک مقام علمي اشخاص

چنان که بايد منزلت و مرتبت افراد را در علوم حقيقي که به مجموع آن علوم اسلامي و دين مي گوئيم، از مقدار روايت آنها از ائمّه عليهم السّلام، و آگاهي از احاديث و علوم ايشان بدانيم که فرمودند:

«إعرِفُوا مَنَازِلَ شِيعَتِنا عَلي قَدرِ رِوَايَتِهِم عَنَّا وَ فَهمِهِم مِنَّا؛

منزلت دوستان و پيروان ما را، به قدر روايتشان از ما و آگاهيشان درباره ما بشناسيد.»(6)

 

* زيبائي بي نظير کلام اهل بيت عليهم السلام

زيبائي و نيکوئي، و دل پسندي سخنان اهل بيت عليهم السّلام است که اگر مردم به آن آشنا و آگاه شوند، به آنان گرويده، و از ايشان پيروي و متابعت مي نمايند.

البتّه فصاحت و بلاغت کلام - که کلام خالي از تعقيد، و کلمات وحشي، و دور از اذهان باشد، و رسا و به مقتضاي حال گفته شده باشد- امتيازي است که سخنان آن بزرگواران، به آن آراسته است، و مخصوصاً خطبه هائي که در مناسبات و فرصت هاي مهمّ انشاء فرموده اند، در اين جهت، بي نظير است.

هم شخص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) در فصاحت و بلاغت بي نظير بود که فرمودند: «أنَا أفصَحُ مَن نَطَقَ بِالضَّاد بَيدَ أنّي مِن قُرَيش»(7)؛ و هم اميرالمومنين (عليه السّلام) و حضرت زهرا (عليهاالسّلام) و حضرت امامين همامين حسنين و ساير ائمه عليهم السّلام و خواتين مکرّمه اين خاندان، مثل حضرت زينب (عليهاالسّلام) همه در فصاحت و بلاغت کلام، در مقام اوّل قرار داشتند، و مقام اوّل مخصوص آنها بود، چنان که اميرالمومنين (عليه السّلام) در اين کلام فصاحت بنيان مي فرمايد: «وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْکلَامِ وَ فِينَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ»(8) ما فرمانروايان کلام هستيم، يعني بر کلام، حاکم و مسلّطيم (به عکس برخي که کلام بر آنها حاکم و مسلّط است)، يا زمام سخن را به دست داريم، و چنان که مي خواهيم، و شايسته و سزاوار است، آن را رهبري مي نماييم ريشه هاي آن و شاخه هاي آن را.

صدها خطبه ، هزارها کلمات قصار و مواعظ، سخنان جامع و دعاهائي که از آن خاندان، از برکت حفظ روات و ضبط احاديث به يادگار مانده است، همه پس از کتاب خدا، در اوج فصاحت قرار دارد که نمونه بارز آن، نهج البلاغه، و کلام حضرت مولا (عليه السّلام) است که به حقّ در توصيف آن «کَلامُهُ دُونَ کَلامِ الخَالِقِ وَ فَوْقَ کَلامِ الْمَخْلُوقينَ»(9) گفته شده، و بزرگترين فصحاء اعصار در برابر آن فروتني و خضوع خود، و عظمت آن را اظهار کرده اند، و هم چنين صحيفه سجاديه که به انجيل اهل بيت، و زبور آل محمّد عليهم السّلام ناميده شده است.

اين زيبايي ها و جاذبه هاي لفظي و ادبي قرآن و کلام رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلم)، و ائمّه طاهرين عليهم السّلام البتّه بسيار مهمّ است، و هميشه سخن شناسان هر عصر و زماني مجذوب آن بوده و خواهند بود، امّا ظاهراً در اين حديث، اين سخن امام هشتم (عليه السّلام) که مي فرمايد: «فَإنَّ النَّاسَ لَو عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلامِنا لَاتَّبَعُونَا» نظر به مضامين سخنان ايشان؛ و محاسن معاني آنها دارد، زيرا آنچه موجب پيروي مردم؛ و عمل به گفتار آنان است، پيام هاي حيات بخش گفته ها، و سخنان ايشان است.

 

* يک دنيا پند و هدايت

احاديث شريفه، مشحون است از حکمت ها و پندها، و هدايت ها و ارشادات علمي و عملي، که جامع سعادت دنيا و آخرت، و متضمّن صلاح جسم و روح، و فرد و جامعه، و رستگاري همه است که نمونه اي از آن را در کتاب هايي، مثل تحف العقول، غرر الحکم، مکارم الأخلاق و نزهه النّاظر هر کس مي تواند مطالعه نمايد.

بسياري از اين احاديث، در ضمن يک جمله کوتاه، عالي ترين حکمت ها، و دستور العمل ها را در اختيار بشر قرار مي دهند.

اين احاديث نشان مي دهند که آن بزرگواران، معماران حقيقي بنياد خير و سعادت بشر، و طبيبان واقعي ارواح و مربّيان آگاه جوامع انساني هستند؛ و راهنمايي هايشان، همه مقبول عقل سليم، و مطابق فطرت است.

اين تعاليم، و اين سخنان و هدايت ها، اگر در دسترس بشر قرار بگيرد، و انسان هايي که به حقيقت و صداقت راه جوي سعادت طلبند از آن آگاه شوند، همه، آنها را مي پذيرند، و از آن پيروي مي کنند، زيرا خواسته فطرت را عرضه مي نمايند، مانند تشنه اي که جوياي آب است.

فطرت بشريت، جوياي اين تعاليم و ارشادات است، و هيچ دليلي بر درستي اين تعاليم و حقانيت آنها، بهتر از خود آنها نيست:

يوســف کنعــانيم روي چــو ماهم گواست هيــچ کـس از آفتاب، خطّ گـواهي نخواست

ســرو بلنــدم تو را راســت نشــاني دهم خـوب تـر از قـد سـرو چيست نشاني راسـت

اي گـل گـل زارها! چيـسـت نشــان شــمـا بوي که در مغزهاست، رنگ که در چشمهاست

 

* شأن راوي و شأن عابد

از اين جهت در اين روايت، امام رضا (عليه السّلام)، احياء امر خودشان را، يادگرفتن و تعلّم سخنان آن بزرگواران، و ياد دادن آنها به مردم مي دانند، و اين کاري است که حافظان احاديث شريفه، و روايت کنندگان سخنان اهل بيت عليهم السّلام آن را انجام مي دهند، و اجر و فضيلت فراوان دارد تا آنجا که شأن و مقام يک نفر روايت کننده حديث از ائمّه عليهم السّلام افضل و بالاتر از شأن هزارها عابد مي شود.

بر مبناي ايمان به اين حقايق و فضايل بوده است، که در گذشته، جلسات روايت حديث و نقل، و استماع و ضبط آن در بين شيعه بسيار بوده است، و در قرن دوم و سوّم، و چهارم هجري، مثل شهر قم مرکز، و مجمع محدّثين بسيار مي شود، و اصناف مختلف، و صاحبان پيشه هاي گوناگون در اين حلقه هاي روايت حديث حاضر شده، و با قرائت، يا سماع احاديث از شيوخ، احاديث را به طور مسند فرا مي گرفتند.

امّيد است نسل حاضر و همه دوستداران علم و دانش و معرفت، در امر اهل بيت عليهم السّلام، و نشر و تبليغ مکتب انسان ساز آنان، مشمول اين دعاي حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام باشند.

پي نوشت ها:

1. عيون اخبار الرّضا (عليه السّلام)، جلد1، صفحه240، باب28، حديث69. مخفي نماند که اگرچه در سند حديث، استناد و اسناد آن به حضرت رضا (عليه السّلام) در نسخه اي از عيون که ما از آن نقل کرده ايم صريحاً ذکر نشده است، امّا به قرائن قطعي و از جمله بودن راوي عبدالسّلام بن صالح، مسلّم است که حديث از حضرت امام رضا (عليه السّلام) روايت شده است، علاوه بر اين بر حسب روايت بحارالأنوار؛ جلد2، صفحه30، نظير سند اين است: قال سمعت أباالحسن عليّ بن موسي الرضا (عليه السّلام) يقول. بنابراين هر توهّمي رفع مي شود.

2. علّامه مجلسي، بحار الأنوار؛ جلد2، صفحه248؛ حديث22-19.

3. بخاري، صحيح، جلد5، صفحات 138-137؛ مسلم نيشابوري، صحيح، جلد5، صفحه76؛ کتاب خدا ما را بس است.

4. کتاب «اسماء الذين رووا عن الصادق» تأليف ابوالعبّاس احمد بن محمّد کوفي مشهور به ابن عقده.

5. به شرق و غرب برويد. هيچ علم صحيحي پيدا نخواهيد کرد مگر اينکه از نزد ما اهل بيت صادر شده باشد. علّامه مجلسي، بحار الأنوار؛ جلد2، صفحه92.

6. علّامه مجلسي، بحار الأنوار؛ جلد2، صفحه148.

7. سيد نعمت الله جزايري، نور البراهين، در تفسير آيه 4 سوره دخان.

8. نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه 233.

9. شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد، جلد ‏1، صفحه 24.

 

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.