آفتاب که به زاويهاي مايل ميافتد، سايهها بلند ميشوند. سايههايي که نه از درختان کهن، که از قامت خميدهي سالمندان تنها ميافتد. سايههايي که هر سال بلندتر و پررنگتر ميشوند، بيآنکه کسي به اندازهي کافي به آنها توجه کند.
به گزارش تابناک، در فاصلهي ميان دو خبر، ميان سالهاي 1401 تا 1404، رقمي که از يک ميليون و سيصد هزار سالمند تنها به نزديک به هفت ميليون نفر ميرسد، نه فقط عددي خشک، که روايتي از تغييرات ژرف اجتماعي است. تغييراتي که آرام و بيصدا، مثل فرسايش خاک، بنيانهاي جامعه را تحت تأثير قرار ميدهد.
زناني که روزي مادران خانه بودند، امروز در خانههايي خالي، با ديوارهايي که صداي قدمهايشان را پس ميدهد، تنها ماندهاند. پنجاه و پنج درصد زنان سالمند، بيهمسر. سه و نيم ميليون زن، تنها. اينها فقط آمار نيستند، اينها مادراني هستند که شايد هنوز عکس فرزندانشان را روي طاقچه نگه داشتهاند، فرزنداني که يا رفتهاند يا آنقدر درگير زندگي خودشان هستند که فرصتي براي مادران سالخوردهشان
ندارند.
و مردان؟ تعدادشان کمتر است، اما آنها هم در اين تنهايي سهيماند. ششصد هزار مرد سالمند، تنها. برخي هرگز ازدواج نکردهاند، برخي همسرانشان را از دست دادهاند، و برخي ديگر، شايد به خاطر همان تغيير فرهنگي که فرزندان را از والدين دور کرده، در انزواي پيري گرفتار شدهاند.
رقمهايي که فرياد ميزنند
در فاصله کوتاه بين مهر 1401 تا تير 1404، اتفاقي عجيب رخ داده است؛ جمعيت سالمندان تنها در ايران از 1.3 ميليون نفر به 6.8 ميليون نفر رسيد. اين يعني در کمتر از سه سال، شمار کساني که در پاييز زندگي، تنها و بيپناه ماندهاند، بيش از پنج برابر شده است. آنچه روزي زنگ هشداري آرام بود، امروز به آژيري بلند تبديل شده است.
در سال 1401، نزديک به نيمي از زنان سالمند (49 درصد) بيهمسر بودند. اما امروز در 1404، اين رقم به 55 درصد رسيده است. پشت اين درصدها، اعداد گوياتري نهفته: از 637 هزار زن سالمند تنها در 1401، امروز به 3.5 ميليون نفر رسيدهايم. رشدي 550 درصدي که نشان ميدهد چگونه زنان سالمند، قربانيان خاموش اين تغييرات اجتماعي هستند. و البته در آنسو روايتگر قصه مردان نيست که بسيار بيشتر از زنان فوت کرده ک زنانشان امروز تنهايند.
پيران مجرد
تا سال 1401، آمار رسمي از سالمنداني که هرگز ازدواج نکردهاند وجود نداشت. اما امروز، 80 هزار سالمند مجرد بدون سابقه ازدواج شناسايي شدهاند. اين عدد شايد کوچک به نظر برسد، اما نوک کوه يخي است از تغيير الگوهاي زندگي که در آينده به بحراني بزرگتر تبديل خواهد شد. در سالهاي آينده بايد در انتظار اعداد و ارقام عجيبي در اين زمينه باشيم.
در سال 1401، هزينه نگهداري از يک سالمند ماهانه 9 تا 10 ميليون تومان بود. امروز با وجود تورم سرسامآور، اين رقم چقدر مي شود؟ نسبت انربا حقوق کارگري و کارمندي چگونه است؟ اين به معناي کاهش شديد قدرت خريد خانوادههاست؛ بسياري ديگر توانايي مراقبت از والدين سالخورده خود را ندارند. و خانه سالمندان؛ جايي که از هر ششصد و چهل سالمند، فقط يک تخت وجود دارد. و در ميان همين تعداد کم، سي درصدشان مجهولالهويهاند. رها شدهاند. مثل شيئي کهنه که کسي ديگر نيازي به آن ندارد.
در سال 1401 پيشبيني ميشد تا سال 1430، سي درصد جمعيت ايران را سالمندان تشکيل دهند. اما روند فعلي نشان ميدهد اين اتفاق ممکن است تا 1425 رخ دهد؛ پنج سال زودتر.
يک سوم عمر در سايه
ميانگين سن بازنشستگي، پنجاه و دو سال است و اميد به زندگي، هفتاد و پنج. يعني بيست و سه سال، يکسوم عمر، در حالي سپري ميشود که فرد نه شغلي دارد، نه برنامهاي، و گاهي نه حتي خانوادهاي. در دنيا، بانک زمان وجود دارد؛ جايي که افراد براي سالهاي پيريشان سرمايهگذاري ميکنند. اما اينجا، هيچکس براي سالمندي آموزش نديده است.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.