مدتي است که در تبريز و برخي ديگر از شهرهاي آذربايجان، با استفاده از هنر نمايش و تلفيق آن با رقص و موسيقي، چهرههاي ويژهاي تبليغ و برجسته سازي و بزرگنمايي ميشود. مهمترين ويژگي اين چهرهها؛ شورشگري و مبارزة مسلحانه، بيتوجهي به احکام ديني و عرفي، و غيربومي بودن و تعلق آنها به هويتهاي فرامرزي است.
از جملة شخصيتهايي که با نام آنها، نمايشهايي با مجوز از اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامي اجرا شده و ميشود؛ کوراوغلي، قاچاق نبي، اصلي و کرم و... است.
در تبريز که قلب آذربايجان و نخستين پايتخت حکومت شيعي فراگير در ايران است، تمرکز خاصي بر اين نمايشها وجود دارد. بديهي است که اين نمايشها که بسيار نيز پيرامون آنها تبليغات ميشود، در صدد انتشار و ابلاغ پيامهاي خاصي در تبريز و آذربايجان است، بهويژه اينکه سعي ميشود با استفاده از رقاصي و موسيقي جوانان را به سالن اجراي تئاتر کشانده و تحت تاثير افرادي مانند کوراوغلو و قاچاق نبي، قاچاق کرم و... قرار دهند.
افرادي مانند قاچاق نبي، کوراوغلي، قاچاق کرم در حوزة روس و عثماني ميزيستند. در داستانهاي آنها نشانهاي از هويت ايراني ديده نميشود.
افرادي مانند قاچاق نبي و کوراوغلي و قاچاق فلان و بهمان را طيف چپ (شورويگرا) در زمان شاه در قالب «مبارزان جنبش دهقاني!» مطرح ميکردند، (کساني چون صمد بهرنگي و همفکران چپ وي) زيرا يکي از اهداف گروهها و عناصر وابسته به شوروي، برپايي انقلاب دهقاني در ايران بود که حادثة معروف سياهکل هم با چنين انديشه و هدفي روي داد.
کساني که قاچاق نبي و کوراوغلي و امثال اينها را به عنوان «مبارز و ستمستيز» معرفي ميکنند، گويا راهزني و غارت کاروانها و کارهاي مشابه را مبارزه ميدانند، همانطور که سازمانهاي چپ و مارکسيستي مثل سازمان چريکهاي فدايي و مجاهدين خلق به بانکها و ...دستبرد ميزدند!
پيشوند و لقب «قاچاق» در ادبيات شفاهي آذريهاي شمال ارس و مناطق نزديک به آن در ايران، معادل ياغي و راهزن و کلمات مشابه است و ربطي به مبارزه با ستم ندارد.
بررسي داستانها و شخصيتهاي کساني مانند کوراوغلي، حاکي از آن است که اينها افرادي راهزن، شرابخوار و... داراي ويژگيهاي ياغيگري بودند و از آدمکشي باکي نداشتند. قاچاق کرم که نزديک به زمان ما و در عهد ناصرالدين شاه بود و خاطراتش منتشر شده، دهها نفر را در قفقاز و ايران کشته بود.
اخيرا شهردار 6 تبريز اعلام کرده که قبر «اصلي و کرم» را يافته و خريده است! در داستان اصلي و کرم ذکر شده که اصلي دختري ارمني بوده و کرم جواني مسلمان و عاشق اصلي که در نهايت توسط قارامليک، پدر اصلي، که حاکم منطقه قارامليک و ارمني بوده، طلسم شده و سوخته است!
اين داستان، قراملک را که از قديم منطقهاي مسلمان و شيعه در جوار تبريز بوده، به نام يک ارمني پيوند ميزند!
گويا شهرداري در پي ايجاد يادماني براي قبر ساختگي اصلي و کرم است! بدينگونه در آينده ارمنيها و شايد برخي از مسلمين (مانند شهردار منطقه 6) هم براي زيارت اين يادمان ميآيند و رسالت فرهنگي شهرداري تبريز به انجام ميرسد!
تلاش براي برجستهسازي و الگوسازي شخصيتهاي غيربومي و ياغي و شورشي و غيراسلامي و بعضا ارمني با استفاده از نمايش و تبليغات و جاذبههاي برانگيزانندة برخي جوانها مثل رقص و موسيقي با رنگ و بوي قوميتي، نتيجهاي جز ترويج نوعي مبارزة سياسي با فرهنگ و هويت اسلامي آذربايجان و در واقع نظام جمهوري اسلامي ندارد.
روند فرهنگي خاصي که در حوزههاي گوناگون مثل نمايش، موسيقي و... با جهتگيري قوميتي در تبريز شکل گرفته، از حمايت اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي در صدور پروانه و در اختيار گذاشتن ساختمانهاي دولتي، و حمايت شهرداري تبريز برخوردار است.
آيا تاکنون کسي از اعضاي شوراي فرهنگ عمومي آذربايجانشرقي دربارة روند يا جريان هنري- سياسي انحرافي شگل گرفته در تبريز عليه فرهنگ و هويت اسلامي آذربايجان و نظام اسلامي، تبيين و اعتراض کرده است؟ کارکرد و تاثير اين شورا در فرهنگ استان چيست؟
* جلال محمدي
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.