در روزهاي جنگ تحميلي، پادگان شهيد تجلايي تبريز يکي از مکانهايي بود که مورد حمله هوايي دشمن قرار گرفت. صبح 31 خردادماه، پهپادهاي اسرائيلي به پادگان حمله کردند و صداي انفجار فضا را پر کرد.
محمد حسين 20 ساله، يکي از سربازان و آشپز پادگان بود. آن روز مثل هميشه صبحانه سربازان را تقسيم کرده و بعد از آن با چند نفر از سربازان ديگر به محوطه پادگان رفته بود که حمله پهپادي آغاز شد. پهپادهاي اسرائيل که وارد فضاي پادگان شده بودند، آمده بودند تا ماموريت بزدلانهاي را رقم بزنند.
شليک به پهپاد
مادر محمدحسين ميگويد: آن طور که دوستان پسرم برايم تعريف کردند، آن روز حدود 10 پهپاد به پادگان حمله کردند. دو نفر از فرماندهان به تازگي وارد پادگان شده بودند که يکي از پهپادها به خودرويي که اين دو نفر سوار آن بودند، شليک کردند و اين دو فرمانده به شهادت رسيدند.
او ادامه ميدهد: پسرم با ديدن اين صحنه دوان دوان خودش را به فرماندهان رساند و همان موقع بود که متوجه پهپادي بالاي سرش شد. اين پهپاد قصد داشت دوباره شليک کند که پسرم سلاح يکي از فرماندهان را برداشت به طرف پهپاد شليک کرد.
در لحظهاي که محمدحسين شروع به شليک کرد، پهپاد آنقدر به او نزديک شده بود که درست مقابل سرباز جوان منفجر شد ترکشهاي آن به محمدحسين اصابت کرد.
مادرش ميگويد: يکي از دوستانش که با او به سوي فرماندهانشان ميدويد به من گفت که محمد حسين با فرياد مرا برگرداند و به من گفت که تو نيا و به عقب برگرد اما خودش براي کمک به فرماندهان جلو رفت و هر چند موفق به انهدام پهپاد اسرائيلي شد، اما خودش به شهادت رسيد و در اين حادثه دوست او نيز مجروح شد.
آخرين ديدار
مادر محمدحسين ادامه ميدهد: پسرم 25 ارديبهشت، سال 84 در شهر سراب به دنيا آمد و 2 تير 1404 نيز در گلزار شهداي روستاي آبرس سراب به خاک سپرده شد.
هنوز جنگ شروع نشده بود که او به مرخصي آمد. 10 ماه از خدمتش گذشته بود و 2روز از شروع جنگ ميگذشت که مرخصي پسرم تمام شد و او سراب را به مقصد تبريز ترک کرد. هر چه من و پدرش به او گفتيم که در اين شرايط برنگرد اما او قبول نکرد. محمدحسين پسر نترسي بود. به من گفت که در اين روزها ما بايد از کشور دفاع کنيم و نبايد در خانه پنهان شويم و با گفتن اين جملات به پادگان بازگشت.
وي ادامه ميدهد: من روزي 2 - 3 بار با پسرم تلفني صحبت ميکردم و حالش را ميپرسيدم. يک روز قبل از شهادتش با من تماس گرفت و گفت که يکي از دوستانش در حمله دشمن شهيد شده است و پشت تلفن خيلي گريه کرد. ساعت 11 همان شب با او تماس گرفتم و ميگفت که نگران ماست. او اصلا نگران خودش نبود و ساعت 7:30 صبح روز حادثه که شنيدم به تبريز حمله شده، به محمدحسين زنگ زدم اما او جواب نداد. ظهر بود که شوهرم و پسر ديگرم که به دنبال محمدحسين به تبريز رفته بودند، خبر شهادتش را به من دادند و ميدانم که حالا پسرم خوب و روحش در آرامش کامل است؛ چون جانش را فداي ميهنش کرد.
منبع: همشهريآنلاين
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.