اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

تعداد بازماندگان از تحصيل افزايشي شد

بررسي آمار‌هاي وزارت آموزش و پرورش حکايت از اين دارد که نرخ «ترک تحصيل» دانش‌آموزان در سال تحصيلي 1402-1403 نسبت به سال قبل کاهشي بوده، اما در عين حال تعداد «کودکان بازمانده از تحصيل» از 902 هزار و 188 کودک در سال تحصيلي 1402-1401 به 928 هزار و 729 نفر در سال تحصيلي 1402-1403 افزايش يافته است؛

تعداد بازماندگان از تحصيل افزايشي شد

روايت پژوهشها از دلايل اين پديده، ترکيبي است از فقر معيشتي، اشتغال کودکان، باورهاي عرفي، مشکلات هويتي و موانع جغرافيايي که پيشروي کودکان ايراني و خانوادههايشان ترسيم شده است.

بر اساس آمار وزارت آموزش و پرورش، در سال تحصيلي 1402-1401، 902 هزار و 188 کودک در مقاطع مختلف تحصيلي از تحصيل بازماندهاند که در اين آمار، به تفکيک تعداد بازماندگان از تحصيل در مقطع ابتدايي 156 هزار و 835 نفر، در دوره اول متوسطه 195 هزار و 568 نفر و در دوره دوم متوسطه 549 هزار و 785 نفر اعلام شده است. اين درحاليست که در سال تحصيلي 1402-1403 تعداد کل بازماندگان از تحصيل به 928 هزار و 729 نفر افزايش يافته است که از اين تعداد، 171 هزار و 992 نفر در مقطع ابتدايي، 198 هزار و 109 نفر در دوره اول متوسطه و 558 هزار و 628 نفر در دوره دوم متوسطه بودهاند.

 

کاهش 1.6 درصدي نرخ ترک تحصيل در سال 1402-1403

تعداد بازماندگان از تحصيل افزايشي شد

 

از سوي ديگر اما، نرخ ترک تحصيل در سال تحصيلي 1401-1402 در کل دورههاي تحصيلي 1.97 درصد (معادل 287 هزار و 617 نفر) بوده است که اين نرخ در مقطع ابتدايي 0.97 درصد (87 هزار و 544 نفر)، در دوره اول متوسطه 4.09 درصد (149 هزار و 288 نفر) و در دوره دوم متوسطه 2.59 درصد (50 هزار و 785 نفر) گزارش شده است. اما نرخ ترک تحصيل در سال 1402-1403 در کل دورههاي تحصيلي به 1.65 درصد (معادل 247 هزار و 242 نفر) کاهش يافته است که در مقطع ابتدايي 0.91 درصد (84 هزار و 1 نفر)، در دوره اول متوسطه 3.47 درصد (معادل 130 هزار و 432 نفر) و در دوره دوم متوسطه 1.65 درصد (معادل32 هزار و 809 نفر) اعلام شده است.

بر اساس اين آمار، اگرچه تعداد بازماندگان از تحصيل در سال تحصيلي جديد نسبت به سال قبل افزايش داشته، اما نرخ ترک تحصيل در مقايسه با سال گذشته روند کاهشي را طي کرده است. باتوجه به اينکه پديده بازماندگي از تحصيل ماهيتي پيچيده و چندبعدي و ريشه در عوامل مختلف اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي در درون و بيرون نظام آموزش و پرورش دارد که ميزان اثرگذاري اين عوامل در دورههاي مختلف تحصيلي متفاوت است، در همين راستا مرکز پژوهشهاي مجلس طي گزارشي به علل و عوامل بازماندگي از تحصيل در کشور پرداخته است.

 

رابطه سن دانشآموزان با بازماندگي از تحصيل آنان

 

بررسي ريشهها و ملل بازماندگي از تحصيل کودکان و نوجوانان در سال تحصيلي 1402-1403 نشان ميدهد به طور ميانگين حدود 3 درصد دلايل بازماندگي از تحصيل در دوره ابتدايي به موضوع مشکلات مالي و معيشتي خانواده و يک درصد به دليل اشتغال به کار کودکان باز ميگردد. با اين وجود در دوره متوسطه اول، 10 درصد عوامل بازماندگي از تحصيل به موضوع مشکلات مالي خانواده و حدود 13 درصد به دليل اشتغال به کار کودکان باز ميگردد. همچنين در متوسطه دوم حدود 11 درصد ريشهها و دلايل بازماندگي از تحصيل به دليل مشکلات مالي خانواده و حدود 25 درصد آن به دليل اشتغال به کار نوجوانان باز ميگردد.

در واقع اين عامل در دوره متوسطه دوم شايعتر ميشود. اين امر نشاندهنده اين است که با وجود برخي تنگناهاي اقتصادي براي خانوادهها، تحصيل کودکان در دوره ابتدايي براي خانوادهها مهم بوده و تحت هر شرايطي امکان تحصيل را براي فرزندان خود فراهم ميکنند، اما با افزايش سن کودکان و رسيدن سن آنها به دوره متوسطه، برخي خانوادهها از ظرفيت نوجوانان به عنوان نيروي کار و تأمين کمک معيشت خانوار استفاده ميکنند که پديده همزماني تحصيل و کار در پارهاي مواقع به ترک تحصيل و در نتيجه بازماندگي از تحصيل در دوره متوسطه اول و دوم منجر ميشود.

 

دلايل بازماندگي يا ترک تحصيل موقت يا دائمي کودکان و نوجوانان در دوره متوسطه

 

در واقع مشکلات مالي خانواده و اجبار فرزندان به کار کردن براي کمک به ترميم اقتصاد و معيشت خانواده در کوتاه مدت و اميد به جبران آموزش براي آنها در آينده و عواملي همچون هم زماني اوج کار در مزرعه و دامداري با زمان آموزش و امتحانات در مناطق روستايي و عشايري کشور از دلايل مهم بازماندگي يا ترک تحصيل موقت يا دائمي کودکان و نوجوانان در دوره متوسطه است.

در فقدان يا عدم شفافيت در قوانين مرتبط با کار کودکان و نوجوانان، برخي از کودکان در شهرها و حواشي شهرهاي بزرگ جايگزين نيروي کار بزرگسال شده يا در روستاها در مزارع و دامپروريهاي خانوادگي به کار گرفته ميشوند. هر چند اين عامل در دوره ابتدايي در مقايسه با ساير عوامل بازماندگي از تحصيل چندان قابل توجه نيست، اما با افزايش سن کودکان در دورههاي اول و دوم متوسطه به عنوان اولين عامل بازماندگي از تحصيل يا ترک تحصيل زودهنگام دانشآموزان شناسايي شده است.

 

ناتواني دهکهاي پايين جامعه در تهيه تجهيزات آموزشي عاملي در بازماندگي از تحصيل کودکان در دوره کرونا

 

در نتايج پژوهشهاي پيشين نيز اقتصاد خانوادهها را مهمترين عامل بازماندن از تحصيل کودکان مطرح کرده است. به نظر ميرسد يکي از دلايل افزايش نرخ ترک تحصيل به دليل مسائل اقتصاد خانوادهها در سالهاي اخير به بيماري کوويد 19 باز ميگردد که باتوجه به مجازي شدن آموزش، بسياري از خانوارها توان تهيه تجهيزات موردنياز براي آموزش مجازي را نداشته و به ناچار برخي دانشآموزان از تحصيل بازماندند. از سوي ديگر با مجازي شدن مدارس در دوران کرونا برخي دانشآموزان به ويژه در دوره اول و دوم متوسطه به بازار کار وارد شدند که با آغاز مجدد مدارس به آموزش برنگشته يا همزمان با تحصيل همچنان در بازار کار باقي ماندهاند، لذا در کنار موضوع ناتواني دهکهاي پايين جامعه در تهيه تجهيزات آموزشي، کمکي که اشتغال کودکان به اقتصاد خانواده داشته است را ميتوان از دلايل مهم ترک تحصيل دانشآموزان در اين دوره دانست.

 

مشکلات و باورهاي غلط عرفي و اجتماعي در خصوص تحصيل کودکان بعد از مقطع ابتدايي و ازدواج

 

يکي از مهمترين عوامل ترک تحصيل دانشآموزان به ويژه در ميان دختران در دوره اول و دوم متوسطه مشکلات و باورهاي غلط عرفي و اجتماعي و ترجيح برخي خانوادهها به عدم ادامه تحصيل فرزندان خود به ويژه بعد از دوره ابتدايي يا پس از ازدواج است. اين عامل 5 درصد از ريشهها و علل بازماندگي از تحصيل در دوره ابتدايي، حدود 22 درصد در دوره اول متوسطه و حدود 38 درصد در دوره متوسطه دوم را شامل ميشود؛ لذا اين عامل در دوره ابتدايي در مقايسه با ساير عوامل بازماندگي از تحصيل چندان قابل توجه نيست، اما با افزايش سن کودکان در دورههاي اول متوسطه به عنوان دومين عامل اصلي و در دوره دوم متوسطه به عنوان اولين عامل بازماندگي از تحصيل شناسايي شده است.

همچنين بيسوادي والدين و بيتفاوتي آنها نسبت به تحصيل فرزندان و نگرش منفي نسبت به تحصيل دختران بعد از دوره ابتدايي در مناطق روستايي و عشايري، نگرش منفي نسبت به تدريس معلم غيرهمجنس و مخالفت خانوادهها با تشکيل کلاسهاي مختلط در مناطق روستايي و عشايري در کنار موضوعات ديگر همچون فقدان مدرسه يا دوري مدارس متوسطه از محل سکونت افراد از يک سو و عدم اعتقاد خانوادهها به وقتگذاري يا انجام هزينه بيشتر براي اياب و ذهاب مربوط به تردد از محل سکونت تا مدرسه از سوي ديگر، از جمله دلايل بازماندگي يا ترک تحصيل زودهنگام کودکان و نوجوانان است.

 

بدسرپرستي کودکان و ترک تحصيل يا بازماندگي از تحصيل آنان

 

مسائل و مشکلات خانوادگي يکي ديگر از عوامل و ريشههاي ترک تحصيل يا بازماندگي از تحصيل است. حدود 3 تا 4 درصد از کودکان بازمانده از تحصيل در دورههاي مختلف تحصيلي به دليل بدسرپرستي و مسائل و مشکلات مرتبط با والدين خود نتوانستهاند در مدرسه حضور داشته باشند. بر اين اساس، کودکان تکسرپرست يا کودکاني که تحت سرپرستي افرادي غير از پدر و مادر خود هستند، کودکان والديني که به دلايل کيفري تحت تعقيب هستند، کودکان حاصل از ازدواجهاي غيرقانوني، کودکان طلاق و کودکان داراي والدين درگير در اعتياد يا بيماريهاي خاص بيش از ساير کودکان در معرض خطر ترک تحصيل يا بازماندگي از تحصيل قرار دارند.

 

بيماريهاي خاص و صعبالعلاج کودکان

 

وجود بيماريهاي خاص يا صعبالعلاج در کودکان و پيگيري روند درمان آنها که به عدم ثبتنام، ثبتنام ديرهنگام يا غيبتهاي طولاني مدت در مدارس منجر ميشود، زمينهساز ترک تحصيل يا بازماندگي از تحصيل کودکان ميشود. اين امر در تلفيق با مشکلات ناشي از هزينههاي درمان، مراقبت و حمايت از اين کودکان و عوامل ديگري همچون مشکلات خانوادگي تشديد شده و کودکان از تحصيل باز ميمانند.

حدود 5 درصد از اين کودکان به دليل بيماريهاي صعبالعلاج نتوانستهاند در مدرسه حضور داشته باشند. اثر اين عامل با افزايش سن دانشآموزان از دوره ابتدايي به متوسطه کاهش مييابد.

 

موانع جغرافيايي، دوري از مدرسه و ضعف در زيرساختهاي آموزشي

 

برخي از خانوادهها دليل عدم ثبتنام کودکان خود در مدرسه را دوري محل سکونت آنها از مدارس و مشکلات ناشي از ترددهاي روزانه يا هزينههاي مربوط به اين امر عنوان ميکنند. عامل دوري محل زندگي از مدرسه در دوره ابتدايي حدود 1.5 درصد، در دوره متوسطه اول حدود 6 درصد و در متوسطه دوم حدود 4 درصد از دلايل بازماندگي از تحصيل را پوشش ميدهد. اين امر به ويژه در مناطق روستايي و عشايري، مرزي و حاشيه شهرهاي بزرگ و در کنار موضوع فقر خانوادهها بسيار چالش برانگيز است.

هر چند وزارت آموزش و پرورش براي دسترسپذيري آموزش تعداد زيادي مدارس با جمعيت پايين دانشآموزي و حتي مدارس تک دانشآموزي را ايجاد کرده است، اما کماکان در برخي مناطق کشور دسترسي به مدارس به ويژه مدارس دوره اول و دوم متوسطه به سختي صورت ميپذيرد.

 

فقر، باورهاي غلط و موانع جغرافيايي؛ چند ضلعي بازماندگي از تحصيل

 

دوري از مدرسه يا صعب العبور بودن مسيرهاي دسترسي به مدرسه يا فاصله زياد ميان مدرسه و محل زندگي به ويژه براي دختران در دورههاي تحصيلي متوسطه اول و دوم، فقدان مراکز پيشدبستاني در مناطق روستايي و عشايري، نابسندگي در تعداد مدارس سيار عشايري، فقدان مدارس شبانهروزي در کنار موضوعاتي همچون کوچ زودهنگام عشاير در مناطق عشايري کشور از جمله موانع فيزيکي و جغرافيايي دسترسي آسان به مدارس کشور است که به صورت مستقيم بر نرخ بازماندگي از تحصيل در اين مناطق تأثير ميگذارد.

 

مشکلات سجلي با فقدان مدارک هويتي

 

حدود 5 درصد از کودکان بازمانده از تحصيل به دليل مشکلات سجلي يا فقدان مدارک هويتي از حضور بهنگام در مدرسه باز ميمانند؛ کودکاني که شناسنامه ايراني ندارند، کودکان حاصل از روابط خارج از ازدواج، کودکاني که خانوادهشان مدارک هويتي را گم کردهاند يا اهمال کرده و براي فرزندشان شناسنامه نگرفتهاند و کودکان حاصل از ازدواج مادر ايراني با مرد خارجي، اغلب براي ثبتنام بهنگام در مدرسه با مشکل مواجه ميشوند. اين افراد حتي ممکن است به دليل طولاني شدن فرايند صدور شناسنامه و بالا رفتن سن، شرايط تحصيل در يک دوره تحصيلي خاص را از دست دهند.

هرچند تعداد کودکان ايراني فاقد مدارک هويتي ممکن است زياد نباشند، اما باتوجه به اينکه آمار بازماندگان از تحصيل بر مبناي تفاضل تعداد کد ملي دانشآموزان ثبتنام شده يک بازه سني مشخص از تعداد کد ملي افراد متولد شده آن بازه سني که در ايران متولد شدهاند، محاسبه و گزارش ميشود، آمارهاي بازماندگي کودکان از تحصيل جداي از کودکان فاقد اوراق هويت ايراني است و در واقع به دليل عدم ثبت اطلاعات اين افراد در پايگاههاي ثبت احوال در عمل هيچ ردپايي از اين کودکان در آمار بازماندگان از تحصيل نيز وجود ندارد. در حاليکه کودکان اتباع خارجي ميتوانند با دريافت کارت حمايت تحصيلي و کد يکتا در مدارس کشور ثبتنام و تحصيل کنند، اما بوروکراسي و فرايندهاي کاري مرتبط با صدور شناسنامه در مراجع و دستگاههاي مربوطه و همچنين ثبتنام موقت و امکان تحصيل افراد ايراني فاقد مدارک هويتي در کشور با دشواريهايي همراه است که ممکن است به دليل اين دشواريها، خانوادهها از پيگيري دريافت شناسنامه و تحصيل بهنگام فرزند خود منصرف شده و موجب بازماندگي موقت يا دائمي اين کودکان از تحصيل شوند.

 

ضعف جسماني و ذهني کودک و صبر والدين براي ثبتنام با تأخير وي در مدرسه

 

يکي از دلايل عدم ثبتنام بهنگام دانشآموزان به ويژه در بدو ورود به مدرسه و در پايه اول، ضعفهاي جسماني يا ذهني کودکان و ترجيح خانوادهها براي ثبتنام با تأخير کودکان در مدرسه است. حدود 4.5 درصد دلايل بازماندگي از تحصيل به اين دليل است.

در تبصره 26 ماده (29) آييننامه اجرايي مدارس، به طور رسمي به والدين کودکان با حداقل 6 سال تمام اجازه داده است تا با تشخيص خود و با درخواست کتبي، ثبتنام از اين قبيل کودکان در پايه اول ابتدايي انجام نشود و دوره پيش دبستاني ثبتنام کنند، اين در حاليست که در زمان ارائه آمار بازماندگان از تحصيل، اين کودکان به دليل قرار گرفتن در بازه سني تحصيلات اجباري در شمار بازماندگان از تحصيل محاسبه ميشوند.

 

ناکامي و شکستهاي پي در پي تحصيلي ناشي از مشکلات ويژه يادگيري

 

يکي از مهمترين دلايل ترک تحصيل و خارج شدن کودکان از چرخه آموزش، ناکاميها و شکستهاي تحصيلي پي در پي به دلايل مختلف از جمله داشتن اختلال يادگيري ويژه، نقص توجه/بيش فعالي، اختلال زبان و گفتار است که اين ناکاميها و شکستها ارتباطي به سعي و تلاش کودک در حين تحصيل نداشته و منشأ آنها اختلالات عصبشناختي در کودکان بوده و مستلزم مداخلات تخصصي است. چرخه شکست و ناکامي پي در پي موجب پايين آمدن عزت نفس و اعتماد به نفس دانشآموزان نيز شده و يکي از ريشههاي بروز مشکلات رفتاري و آسيبهاي اجتماعي ميان دانشآموزان است.

شيوع مشکلات ويژه يادگيري در حوزه خواندن، نوشتن و رياضيات در کودکان دبستاني زبانها و فرهنگهاي مختلف حدود 15-5 درصد تخمين زده ميشود. همچنين گروهي از دانشآموزان که داراي بهره هوشي 70 تا 85 بوده و تحت عنوان دانشآموزان ديرآموز از آنها ياد ميشود، داراي مشکلات عمومي و فراگير در يادگيري بوده و براساس منحني طبيعي هوش به طور ميانگين حدود 13.6 درصد جمعيت دانشآموزان در هر کشوري را شامل ميشوند.

همچنين بايد تعداد کودکان داراي مشکلات رفتاري، نقص توجه/ بيش فعالي و امثال اين اختلالات را به اين آمارها افزود. اين کودکان در صورت عدم حمايتهاي آموزشي و بعضا روانشناختي مستمر در معرض خطر شکستهاي تحصيلي پي در پي، تکرار پايه و ترک تحصيل زودهنگام از مدرسه هستند. در سال تحصيلي 1401-1400 نرخ تکرار پايه در دوره ابتدايي 2.63 و نرخ ترک تحصيل 1.2 درصد بوده است. بر اساس اين آمار، بخش مهمي از بازماندگي از تحصيل مربوط به افرادي است که حداقل براي يک يا چند سال تحصيلي در مدرسه حاضر، اما به دلايل مختلف به ترک تحصيل زودهنگام مجبور شدهاند که بخشي از آن به عملکرد نظام آموزش و پرورش در حفظ و نگهداشت دانشآموزان در مدرسه و بخشي به عوامل خارج از مدرسه مربوط است.

 

تحصيل کودکان در ساختارهاي غيررسمي و شبه مدارس

 

بخشي از کودکان خارج از مدرسه در واقع در ساختارهاي غير رسمي همچون مدارس مسجدمحور و امثال آن در حال تحصيل هستند. باتوجه به فعاليت غيررسمي اين مدارس و عدم امکان ثبتنام دانشآموزان محصل در اين نوع از مدارس در سامانههاي وزارت آموزش و پرورش، اين دانشآموزان عموماً در انتهاي سال تحصيلي در قالب طرحهاي جذب بازماندگان از تحصيل در يکي از مدارس دولتي يا غيردولتي ثبتنام شده و براي آنها کارنامه پايه تحصيلي مربوطه صادر ميشود. به عنوان نمونه حدود 1.5 درصد کودکاني که در طول يک سال تحصيلي به عنوان بازمانده از تحصيل شناسايي ميشوند در واقع براي تحصيل در مدارس مسجدمحور يا ساير مدارسي از اين دست هستند.

اين مسئله از سوي ديگر بدان معناست که وجود طرحهاي جذب بازماندگان از تحصيل براي بخشي از افراد جامعه که در ساختارهاي غير رسمي و شبه مدارس در حال تحصيل هستند امکاني را فراهم کرده که به رغم حضور غيرقانوني در اين نوع مدارس، در انتهاي هر سال تحصيلي و در قالب طرحهاي جذب بازماندگان از تحصيل از نظام آموزش و پرورش رسمي کشور، مدرک تحصيلي دريافت کنند.

با اين حال اين افراد در آمارهاي دانشآموزي که طي يک سال تحصيلي مشخص اعلام ميشود، به دليل عدم تخصيص کد دانشآموزي از سامانههاي وزارت آموزش و پرورش به عنوان بازمانده از تحصيل شناسايي و در آمارهاي مربوط به بازماندگان از تحصيل آن سال لحاظ ميشود. به عبارت ديگر اين کودکان طي سال تحصيلي جزء آمار بازماندگان از تحصيل محسوب ميشوند، اما در انتهاي سال تحصيلي و با ثبت مشخصات آنها در سامانههاي دانشآموزي، در آمار کودکان بازمانده از تحصيل جذب شده گزارش ميشوند.

 

مهاجرت به خارج از کشور و مهاجرتهاي مستمر خانوادهها در کشور

 

يکي از علل و ريشههاي بازماندگي از تحصيل، کوچ و مهاجرت مستمر خانوادهها طي سال در سطح کشور يا مهاجرت به خارج از کشور است که در نمونه آماري مورد پيگيري و بررسي قرار گرفته است.

در طرحهاي شناسايي کودکان بازمانده از تحصيل وزارت آموزش و پرورش در سال تحصيلي 1403-1402، دليل حدود 13 درصد کودکان در دوره ابتدايي، 9 درصد در دوره اول متوسطه و 4 درصد در دوره متوسطه دوم، مهاجرت مستمر خانواده در سطح کشور عنوان شده است.

نکته قابل توجه در موضوع مهاجرت اين است که باتوجه به روش کنوني اعلام آمار بازماندگان از تحصيل که مبتني بر تفاضل تعداد کد ملي افراد ثبتنام شده در مدارس از تعداد کل کد مليهاي متولدين در بازه سنين تحصيلات رسمي است، تمامي افراد ايراني در سنين 6 تا 17 ساله که به خارج از کشور مهاجرت ميکنند در آمار بازماندگان از تحصيل محاسبه و گزارش ميشوند لذا به رغم اينکه اين افراد احتمالاً در مدارس خارج از کشور مشغول به تحصيل ميشوند در کشور ما به عنوان بازمانده از تحصيل به شمار ميآيند. رفع اين نقيصه نيازمند احصاي اسامي اين افراد از سوي سازمان ملي مهاجرت و کسر آنها از سبد بازماندگان از تحصيل است.

 

درگير شدن کودکان و نوجوانان در آسيبهاي اجتماعي

 

درگير شدن کودکان و نوجوانان در آسيبهاي اجتماعي علاوه بر ايجاد مشکلات فردي و طرد شدن آنها از سوي خانواده و دوستان، يکي از دلايل مهم طرد شدن از مدرسه و غيبتهاي مکرر و طولانيمدت دانشآموزان در مدرسه و ترک تحصيل موقت يا دائمي و در نتيجه بازماندگي از تحصيل آنان است.

ميزان آسيبهاي اجتماعي دانشآموزان همچون مصرف دخانيات، خشونت، انحرافات اخلاقي، خودکشي و مصرف مواد مخدر در گذر زمان روند روبه رشد داشته است. همچنين سن دانشآموزان درگير آسيبهاي اجتماعي کاهش يافته، اين آسيبها جنبه ترکيبي پيدا کرده و آسيبهاي اجتماعي نوظهور نيز در ميان دانشآموزان شيوع پيدا کرده است.

هرچند وزارت آموزش و پرورش در قالب طرح نماد (نظام مراقبتهاي اجتماعي دانشآموزان) به شناسايي دانشآموزان در معرض خطر (آمادگي گرايش به رفتارهاي پرخطر)، دانشآموزان پرخطر (دانشآموزان داراي حداقل يک بار گرايش به رفتار پرخطر) و دانشآموزان داراي فوريت اجتماعي (خدمات فوري درمان روانشناختي) ميپردازد، با اين حال در رسيدگي و مداخله بهنگام و مؤثر براي دانشآموزان شناسايي شده کماکان داراي محدوديتهايي است.

 

واگذاري اختيار عدم ثبتنام پايه اول ابتدايي به والدين در آييننامه اجرايي مدارس

 

در ماده (29) آييننامه اجرايي مدارس، سن شروع تحصيلات رسمي 6 سال تمام عنوان شده است، اما به موجب تبصره «2» اين ماده، کودکان 6 سال تمام در صورت درخواست والدين ميتوانند به جاي پايه اول در پيشدبستاني ثبتنام کنند. حدود 4.5 درصد دلايل بازماندگي از تحصيل در دوره ابتدايي به دليل استدلال والدين مبني بر ضعيف بودن جثه کودک و صبر والدين براي ثبتنام با تأخير وي در سال تحصيلي بعدي است. در واقع با اين اتفاق برخي از کودکان واجد شرايط سني (6 سال تمام) شرايط تحصيل در پايه اول را دارند بنا به خواست والدين خود در اين پايه ثبتنام نميکنند که بر اساس منطق کنوني محاسبه بازماندگان از تحصيل اين افراد در سال تحصيلي مربوطه جزء بازماندگان از تحصيل محاسبه ميشوند؛ لذا انعطاف آيين نامه اجرايي مدارس در تعيين سن ثبت نام، موضوع اجراي قوانين مرتبط با آموزش اجباري و انسداد مبادي بيسوادي و فرايند محاسبه تعداد افراد بازمانده از تحصيل را با مشکل جدي مواجه کرده است.

 

ساير عوامل درون فردي و درون مدرسهاي

حدود 6 درصد دلايل بازماندگي در دوره متوسطه به عدم تمايل فرد به تحصيل باز ميگردد

 

فقدان علاقه به تحصيل و مدرسه، نگرش منفي نسبت به تحصيل و ترس از مدرسه از عوامل درونفردي کودکان و نوجوانان براي حضور در مدرسه و تحصيل است. حدود 6 درصد دلايل بازماندگي در دوره متوسطه به عدم تمايل فرد به تحصيل باز ميگردد. اين امور در کنار موضوعاتي همچون آشنايي کم معلمان مدارس با روشهاي تدريس ويژه مناطق دوزبانه و کلاسهاي چندپايه، ضعف در کلاسداري و مديريت کلاس و تنبيه دانشآموزان و ايجاد ترس و اضطراب از مدرسه در ميان کودکان، اتلاف زمان آموزش و در نتيجه افت کيفيت آموزش و يادگيري و ايجاد حس خسران در دانشآموز، غيبت متوالي معلمان و عدم حضور مستمر در مدارس روستايي و عشايري، کمانگيزگي معلمان در پيگيري امور تحصيلي دانشآموزان داراي مشکلات يادگيري و عدم رسيدگي والدين به مشکلات اين دانشآموزان نيز از جمله دلايل غيبتهاي مکرر و طولاني مدت از مدرسه و ترک تحصيل موقت يا دائمي و زمينهسازي براي قرار گرفتن کودکان در شمار افراد بازمانده از تحصيل است.

 

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.