اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

آواي آرمانها ...

شعر از جلال محمّدي

آواي آرمانها ...

گلها اگر شکفتند از اشک باغبانها

آخر به خون نشستند از خنجر خزانها

 

کس را نميتوان يافت بي‌‌داغ دل در اين باغ

تنها نسوختم من از داغ ارغوانها

 

از داغ کيست خونين دلهاي لالهرويان؟

از خون کيست رنگين دامان گلستانها؟

 

جانها از آسمانها افتادهاند بر خاک

از نو به آسمانها پر ميکشند جانها

 

از هجرت پرنده، غمگين مباش اي دل

او از قفس رها شد، پر زد به بيکرانها

 

او در زمين غريب و گمنام و بينشان بود

آوازهاش بلند است اما در آسمانها

 

ياد معطّر او در هر دلي شکفتهست

نام مقدّس او جاريست بر زبانها

 

آيينهوار بودن بيرنگ خودنمايي

اين است راه و رسم بينام و بينشانها

 

از هر کسي نخواهند بر تيغ سر سپردن

مخصوص عاشقان است اينگونه امتحانها

 

آزادگان اگر چه در خون خويش خفتند

سر برکشيده هر سو سروي ز خون آنها

 

در کربلا گلوي خورشيد را بريدند

پيچيد تا قيامت آواي آرمانها

 

آن رستخيز خونين برپا نشد که تنها

با آه و ناله از آن گويند نوحهخوانها

 

زان پس زمين سراسر ميدان کربلا شد

عاشور عاشقان است هر روز از زمانها

 

رفتند رهسپاران، ماييم و ياد ياران

دلتنگ و اشکباران دنبال کاروانها

 

با هيچ کس غم دل ديگر نميتوان گفت

رفتند غمگساران، رفتند مهربانها

 

شد خانهام خراب و اين اتفاق سهل است

بر باد رفته از عشق بسيار خانومانها

 

شهري پر از خروش و غوغاي مطربان است

يعني که عرصه خاليست از شور پهلوانها

 

مستورههاي مستي عريان شدند در شهر

گويي که نيست غيرت در خون شهربانها

 

کاري نيامد از ما پيران عافيتجو

شايد که شاهکاري بينيم از جوانها

 

ما در پي سياحت در هفت شهر بوديم

رستم صفت گذشتند ياران ز هفتخوانها

 

شيرين و دلنشين بود چون حرف نامکرّر

گفتيم اگر چه بسيار از عشق داستانها

 

گفتيم و آن حکايت ناگفته ماند اما

بس نکتهها که دانند ناگفته نکتهدانها

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.