طي ماههاي اخير، نام «رافائل گروسي» مديرکل آژانس بينالمللي انرژي اتمي به شکلي فزاينده در محافل ديپلماتيک بهعنوان يکي از گزينههاي محتمل براي جانشيني «آنتونيو گوترش» دبيرکل سازمان ملل متحد مطرح شده است.
به گزارش مهر، برخلاف بسياري از گمانهزنيهايي که بر پايه حدس و تحليلهاي رسانهاي شکل ميگيرند، در مورد گروسي با مجموعهاي از اظهارات مستقيم، صريح و تکرارشونده روبهرو هستيم که به روشني نشان ميدهند او در حال سنجش شرايط براي ورود به رقابت سياسي در سطح عاليترين نهاد بينالمللي
است.
نخستين نشانه علني از اين گرايش، در ارديبهشت سال گذشته و طي مصاحبهاي با روزنامه «تلگراف» انگليس بروز يافت و گروسي گفت: «نامم براي دبيرکلي مطرح شده و اين موضوع مرا به فکر فرو برده است.» گرچه وي در آن زمان تأکيد کرد که تمرکز خود را همچنان بر مأموريت فعلياش در آژانس معطوف کرده اما همين اشاره تلويحي به گفته ناظران بينالمللي، نوعي پيشزمينهسازي براي ارزيابي واکنشها تلقي شد.
اما اين تنها موضعگيري او نبود و گروسي فروردين ماه امسال در واشنگتن و طي مصاحبهاي با صراحت بيشتري گفت: «خيلي، خيلي جدي به اين موضوع فکر ميکنم. وقتش خواهد رسيد تا وارد اين بحث شوم.» چند هفته بعد، در خردادماه و در گفتوگو با «تاس» نهتنها تلويحاً به ضعف ساختاري کنوني سازمان ملل تاخت بلکه در پاسخ به احتمال راهاندازي کارزار انتخاباتي اظهار داشت: «کارم، خودش بهترين کمپين من است.» چنين گزارهاي، بيش از هر چيز بيانگر اعتماد به عملکرد فنيديپلماتيک او بهعنوان سکوي پرش براي جايگاه سياسي بالاتري است.
افزون بر اين موارد، رفتارهاي اخير گروسي نيز از ديد ناظران بيطرف خالي از نشانههاي بلندپروازي ديپلماتيک نيست. از ديد بسياري، شيوه مواجهه مغرضانه او با ايران که فراتر از يک مقام فني و نزديک به لحن سياسي تند بودهاست، ميتواند بخشي از تلاش براي جلب توجه قدرتهاي غربي و تثبيت جايگاه خود بهعنوان گزينهاي قاطع و هماهنگ با منافع نظم ليبرال جهاني تلقي شود.
برنامه هستهاي صلحآميز ايران؛ پاشنهآشيل ديپلماتيک گروسي
در طول سالهاي گذشته، گروسي بارها در موضوع هستهاي ايران مواضعي اتخاذ کرده که آشکارا از مسير بيطرفي فني آژانس بينالمللي انرژي اتمي خارج و به مواضع سياسي متمايل شده است. در حالي که وظيفه ذاتي آژانس، ارائه گزارشهاي فني، دقيق و بدون جهتگيري است، گروسي با انتشار گزارشهاي متعدد، همزمان با جلسات شوراي حکام يا مذاکرات سياسي حساس، عملاً به ابزار فشار سياسي عليه ايران بدل شد.
براي نمونه، گزارشهاي آژانس در سالهاي 2023 و 2024 درباره ادعاي کشف ذرات اورانيوم با غناي بالا در ايران، پيش از اثبات علمي منشأ آنها رسانهاي و زمينهساز تشديد تنشها در آستانه قطعنامههاي ضدايراني شوراي حکام شد؛ روندي که توسط مقامات ايران و تحليلگران اين حوزه بهعنوان رفتار «همسو با خواست غرب» تحليل شد.
همين رويه جانبدارانه، در ادامه به بستري براي مشروعيتبخشي سياسي به اقدامات خصمانه تبديل شد. پس از انتشار يکي از گزارشهاي جنجالي گروسي در خردادماه امسال درباره کاهش سطح همکاري ايران با آژانس، در کمتر از يک هفته، حملات متجاوزانه رژيم صهيونيستي و آمريکا به برخي تأسيسات هستهاي و نظامي ايران رخ داد.
در پي اين رويدادها، موجي از واکنشها در رسانهها و مجامع بينالمللي نسبت به گروسي و آژانس ايجاد شد.
بسياري از ناظران از «فروپاشي اعتبار فني آژانس» سخن گفتهاند. برخي رسانههاي مستقل، از جمله «ميدل ايست آي» و «کريدل» گروسي را به تبديل آژانس به «بازوي اطلاعاتي ناتو» متهم کردهاند. در کشورهاي جنبش عدم تعهد، بهويژه در آمريکاي لاتين و آفريقا، اين نگاه قوت گرفت که گروسي بهجاي ايستادن در جايگاه ناظر بيطرف بينالمللي، به بازيگري در سناريوي سياسي غرب عليه يک عضو رسمي معاهده انپيتي بدل شده است. اعتماد به آژانس نزد بسياري از کشورها آسيب ديده و ايران نيز همکاريهاي داوطلبانهاش را تعليق و دسترسي بازرسان را محدود کرد.
همچنين «مسعود پزشکيان» رئيس جمهوري کشورمان روز چهارشنبه 11 تيرماه در اجراي اصل 123 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، «قانون الزام دولت به تعليق همکاري با سازمان (آژانس) انرژي هستهاي (اتمي)» را که در جلسه چهارم تير 1404 مجلس شوراي اسلامي تصويب و در همين تاريخ به تأييد شوراي نگهبان رسيده بود، براي اجرا به سازمان انرژي اتمي، شورايعالي امنيت ملي و وزارت امور خارجه ابلاغ کرد.
اين بياعتمادي دوگانه از سوي ايران و بخشي از جهان غيرغربي در کنار روند حمايتي از گروسي از سوي آمريکا و کشورهاي اروپايي از قبيل فرانسه و بريتانيا، عملاً چهرهاي دوپاره از او در جامعه جهاني ساخته است: از يک سو غرب در صدد القاي نقش قهرمان شفافيت هستهاي براي او است و از سوي ديگر نماينده سياسي منافع غرب نزد بسياري از کشورهاي جهان تلقي م
يشود.
در چنين فضايي، گروسي براي جلب حمايت کشورهايي چون چين، روسيه، ايران، هند، آفريقاي جنوبي و ديگر اعضاي مهم «گروه 77» به عنوان بزرگترين سازمان بين دولتي کشورهاي درحال توسعه در سازمان ملل براي دبيرکلي اين سازمان با چالش جدي روبهروست؛ چرا که بيطرفي، يک شرط حياتي براي اين منصب است.
در نهايت، آنچه قرار بود براي گروسي سکوي پرش باشد يعني موضوع هستهاي ايران، به ابزاري براي نمايش وفادارياش به قدرتهاي غربي بدل شد اما اين وفاداري، بهاي سنگيني براي جايگاه جهاني او داشت. گروسي نهتنها نتوانست نقش سنتي و بيطرف آژانس را حفظ کند بلکه به نقطه اصطکاک و بحران بدل شد؛ تا جايي که برخي تحليلگران، احتمال موفقيت او در رقابت دبيرکلي سازمان ملل را بهدليل همين سوابق سياسي و بياعتمادي گسترده، بسيار ضعيف ارزيابي ميکنند.
چرا گروسي در تراز گوترش و دبيرکلي سازمان ملل نيست؟
در نگاه نخست، گروسي با سابقهاي طولاني در عرصه ديپلماسي هستهاي بهويژه در جايگاه مديرکل آژانس بينالمللي انرژي اتمي واجد ويژگيهايي بهنظر ميرسد که ميتوانند او را به گزينهاي براي دبيرکلي سازمان ملل بدل کنند اما واقعيت آن است که موقعيت سازمان ملل و انتظارات جامعه جهاني از دبيرکل، فراتر از توانمنديهاي فني و حتي تخصصي در يک حوزه خاص مانند انرژي هستهاي است.
مقايسه گروسي با «آنتونيو گوترش» دبيرکل کنوني که پيش از اين نخستوزير پرتغال و کميسارياي عالي سازمان ملل در امور پناهندگان بود، نشان ميدهد گروسي از حيث تجربه اجرايي کلان و نيز از لحاظ مشروعيت اخلاقي و بيطرفي فراگير، شايسته جانشيني چنين مقامي نيست.
گوترش چهرهاي است که در بحرانهاي انساني، جنگ، مهاجرت، تغييرات اقليمي و نظم چندجانبه جهاني نقش ايفا کردهاست. وي نهتنها سابقهاي سياسي در سطح ملي داشته بلکه در حوزه حقوق بشر و بحرانهاي اجتماعي، مواضعي فراگير و ميانجيگرايانه اتخاذ کرده است؛ ويژگيهايي که از دبيرکل سازمان ملل، چهرهاي فراجناحي، فرامنطقهاي و فرابخشي ميسازد.
در مقابل، گروسي نهتنها تجربهاي در عرصه اجرايي در سطح دولت يا نهادهاي بشردوستانه ندارد، بلکه عملکردش در پروندههايي چون ايران، کره شمالي و حتي اوکراين، نشان داده که در معرض بازي قدرتها قرار ميگيرد و جانبداري از بلوک خاصي از کشورها را ترجيح ميدهد.
از منظر ساختار رأيگيري در انتخاب دبيرکل، گروسي با چالشي جدي ديگر نيز روبهروست يعني عدم مقبوليت در ميان کشورهاي غيرمتعهد و جنوب جهاني. بسياري از اين کشورها بهويژه پس از انتشار گزارشهاي کاذب و جنجالي اخير درباره ايران و سکوت او در قبال فعاليتهاي هستهاي رژيم صهيونيستي، گروسي را نماينده منافع غرب ميدانند. اين نگاه، اگرچه ممکن است براي کسب رضايت واشنگتن و سران اتحاديه اروپا مفيد باشد اما در فرايند انتخاب دبيرکل که نيازمند اجماع ضمني قدرتهاي جهاني و رضايت اکثريت مجمع عمومي است، نوعي پاشنه آشيل براي او محسوب ميشود.
در نهايت، ميتوان گفت اگرچه گروسي صرفنظر از خوشرقصي براي غرب، ديپلماتي آشنا با نظامهاي بينالمللي و مذاکرات فني است اما در سطح، اندازه و مأموريت دبيرکلي سازمان ملل متحد نيست. اين نهاد، نيازمند چهرهاي با سرمايه اخلاقي، بيطرفي چشمگير، درک ژرف از توسعه پايدار، صلح جهاني و حقوق بشر است؛ نه مديري که با گزارشهاي يکسويه و سياستزده خود، زمينهساز تشديد تنشهاي نظامي و سقوط اعتماد به نهادهاي فني شود. بلندپروازي گروسي، اگرچه بعد از بازي در زمين آمريکا و اروپا آشکار شده ولي در شرايط کنوني، بيشتر به رويايي دور از واقعيت شبيه است.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.