همزمان آقاي شريعتمداري با صدور اعلاميهاي به طور رسمي به بازداشت امام و وقايع 15 خرداد واکنش نشان داد. در بخشي از اين اعلاميه آمده بود:
«برادران ايماني، ملت مسلمان ايران، علماي حوزه علميه قم و علماي شيعه عموماً نجف و مشهد و تهران و شهرستانها بر حسب وظيفه شرعي که داشتند تذکراتي به دولت دادند و در ضمن اعلاميه و غيره مقاصد خود را کاملاً تشريح کردند و اکثريت ملت مطلع شده و پشتيباني نمودند ولي دولت با علماي اعلام و با ملت به خشونت رفتار کرد و رويه خصمانهاي در پيش گرفت. اخيراً علما و مبلغين مذهب مورد حمله مستقيم دولت قرار گرفته است و با کمال تأسف شخصيت بزرگ عالم اسلامي حضرت آيتالله خميني را در تاريکي شب از خانه خود دستگير نموده و به جاي نامعلومي بردهاند و آيات و حجج اسلام ديگر را نيز مورد تجاوز و تعدي قرار دادهاند و آيتالله قمي را از مشهد و آيتالله محلاتي را از شيراز با معيت حجتالاسلام آقاي دستغيب وغيرهم گرفتار نمودهاند. وعاظ مبرز تهران و گويندگان مرکز و بعضي شهرستانها را به زندانها بردهاند و در قم و تهران و شيراز دست به کشت و کشتار بيرحمانه مردم مسلمان بيدفاع زدهاند و حتي به زنها هم رحم نکردهاند. بدين ترتيب بار ديگر دولت لکه ننگين سياهي را در تاريخ حکومت ظالمانه و جبارانه خود ثبت نموده است...» در همين اعلاميه تصريح شده بود که:
- حضرت آيتالله خميني تنها نيستند و اعتراضات شرعي و قانوني معظمله به دولت مورد تائيد تمام علماي شيعه و ملت مسلمان ايران و جهان است.
- آيتالله خميني و هيچ کدام از علماي شيعه ارتباطي با هيچ دولت خارجي يا عمال آنها ندارند...
- از گرفتاري آيتالله خميني و ساير آيات و حجج اسلام و گويندگان متأثريم...
- از کشت و کشتار بدون مجوز و ظالمانه ملت مسلمان در قم و تهران و شيراز و تبريز و غيره متنفريم و آنها را تقبيح مينماييم.
- تعطيل و تظاهرات تهران و شهرستانها عکسالعمل گرفتاري حضرت آيتالله خميني و ساير آقايان بوده که ملت را عموماً عزادار کرده است ولي متأسفانه دستگاه تبليغاتي مملکت و بعضي از خبرگزاريهاي خارجي اين تعطيل را به تحريک مالکين بزرگ و عمل ارتجاعي نام داده است...
- علماي شيعه با مالکين بزرگ ارتباطي نداشته و ندارند و از اين که رعايا صاحب ملک و زمين باشند مخالف نيستند...
- آقايان علما با آزادي زنها مخالف نيستند ولي اين آزادي را که منظور دولت است ضد آزادي ميدانند...
- دستگاه تبليغاتي دولت، منظور آقايان علما را تحريف کرده و طور ديگري وانمود ميکنند... علماي شيعه هدف ارتجاعي ندارند و ضد آزادي و ضد ترقي نيستند و با هر اصلاحي که حقيقتاً اصلاح باشد، کمال موافقت را دارند...
- علماي شيعه آماده مصاحبه با خبرگزاريهاي خارجي و تشريح مقاصد روحانيت و بيان حقايق هستيم...
10-تذکر ميدهيم که پايه دولت بايد بر اتحاد و اعتماد و محبت افراد باشد، نه به زور سرنيزه و زندان. ديگر دوران زور و سرنيزه گذشته است. با کشتن بيحد و حساب افراد بيگناه مسلماً کارها اصلاح نميشود. در مملکتي که مذهب رسمي آن تشيع و جزء قانون اساسي است، صلاح نيست که دولت خود را مخالف جامعه روحانيت شيعه يعني مخالف اکثريت ملت معرفي نمايد.»
در پايان اين اعلاميه دو درخواست بدين شرح مطرح شده بود: «يا اين که نمايندهاي معين شود و نمايندهاي هم از طرف ما معين شود و در يک محکمهاي که خارج از نفوذ دولت باشد اعم از داخلي يا محکمه بينالمللي خارجي محاکمه قانوني کنيم و اگر محکوم شديم قول ميدهيم که رفع يد نمائيم و يا اين که از طريق راديو و روزنامه افکار ما منتشر گردد و مورد قضاوت افکار عامه ملت ايران و جهان آزاد قرار گيرد و اگر دولت هيچ کدام را حاضر نشود، قضاوت عمومي دولت را محکوم قطعي خواهد کرد...»
آقاي شريعتمداري که در خفا با مقامات رژيم پهلوي ارتباط داشت براي حفظ ظاهر با صدور اعلاميه قصد داشت جو رواني جامعه را به سود رژيم آرام کند و در عين حال مايل نبود دست خود را رو نمايد. او در طول دوران بازداشت امام نيز تنها به صدور چند اعلاميه ملايم خطاب به دولت - و نه شخص اول مملکت - اکتفا کرد. مثلاً وي در پاسخ به سوالي درباره شرايط نامناسب امام خميني در بازداشت اذعان داشت: «حضرت مستطاب حجتالاسلام و المسلمين آيتالله حاج آقا روحالله خميني دامت برکاته از مفاخر عالم اسلام و يکي از مراجع محترم تقليد ميباشند و شخصيت ديني ايشان نبايد بر کسي مخفي باشد. از خداوند متعال استخلاص معظمله و ظفر و غلبه اسلام را خواستارم.»
او البته در سخنرانيها و جلسات مختلف با طلاب و نمايندگان مردم به دروغ ادعا ميکرد که اقدامات مهمي در جهت آزادسازي امام خميني انجام داده است! سرانجام آقاي سيد کاظم شريعتمداري پس از توقف چهارماهه در تهران، بار ديگر به قم بازگشت. او درباره چرايي مراجعت به قم ميگويد: «... اگر مثل سابق ميتوانستيم کاري انجام دهيم، لازم بود باز هم [در تهران] بمانيم. ولي بعد ديديم فعلاً هر کاري بخواهيم در تهران انجام دهيم در قم هم ميسر است و چون احتمال خطراتي براي حوزه ميداديم و لازم بود مصالح حوزه را حفظ کنيم، خيال ميکرديم مراجعت ما خوب است، مصلحت است. البته راجع به حضرت آقاي خميني همانطور که عرض کردم اقدامات زيادي شد و زمينه داشت مساعد و نتيجه نزديک ميشد، ولي بعد سوءتفاهمي پيش آمد کرد به وسيله يکي از مأمورين که آن رشته را موقتاً قطع کرد. ولي اميداوريم که ايشان عنقريب آزاد شوند و مراجعت کنند. و ما هم همانطور که در تهران در خصوص [آزادي] ايشان اقدامات ميکرديم، اينجا هم ادامه خواهد داشت و هيچ فرقي با آنجا ندارد...»
سرانجام در فروردين 1343 امام خميني آزاد و به قم بازگردانده شدند. در اين دوره بود که اختلاف نظرهاي امام خميني و آقاي شريعتمداري براي برخي از نزديکان و شاگردان آن دو روشن شد و برخي از طلاب به اختلافات موجود بين امام و آيتالله شريعتمداري وقوف پيدا کردند اما از علت آن اختلاف نظرها مطلع نبودند. آيتالله محمدرضا مهدوي کني به ياد ميآورد: «در آن زمان نميدانستيم... علت اين که امام روي خوش به مرحوم آقاي شريعتمداري نشان نميدهند چيست؟ بعضيها هر چه با ايشان صحبت ميکردند، ايشان يا سکوت ميکردند و يا برخورد صريح نداشتند. در جريان انقلاب هم در برخوردهايي که به وجود آمد، باز احساس ميکردم امام از موضعگيريهاي آقاي شريعتمداري ناراضي هستند ولي علتش را نميگفتند. از نظر ما هم مجمل بود. گاهي چيزهايي ميديديم و ميشنيديم که ابهام داشت و روشن نبود. ميديديم که ايشان کارهاي مرحوم آقاي شريعتمداري را تائيد نميکند و با برخوردها نشان ميدادند که ناراحت و ناراضي هستند ولي هيچ علتي ذکر نميکردند.»[20] طبيعي بود که امام تمايل نداشتند با موضعگيري صريح نسبت به اقدامات و مواضع آقاي شريعتمداري در آن شرايط، دوقطبي شکنندهاي در حوزه و جامعه ايجاد شود.
اوضاع حوزه بدين منوال بود تا اين که در پائيز 1343 طرح يک لايحه توسط دولت تحت عنوان «کاپيتولاسيون» بار ديگر جنجال به پا کرد. اين طرح که به مفهوم اعطاي حق قضاوت کنسولي به آمريکاييها بود، موجب واکنش شديد امام خميني شد. در 4 آبان ماه امام خميني طي يک سخنراني مهيج در حضور شمار کثيري از مردم در منزل خود، شاه را مورد حمله قرار داده و دولت و مجلس را فاسد و دستنشانده آمريکا و اسرائيل و دشمن اسلام خواندند. نطق امام بسيار آتشين بود. ايشان در اين سخنراني مستقيماً آمريکا را هدف قرار داده و فرمودند: «رئيسجمهور آمريکا بداند، بداند اين معنا را که امروز در پيش ملت ما از منفورترين افراد بشر است که چنين ظلمي به ملت اسلامي کرده است. امروز قرآن با او خصم است، ملت ايران با او خصم است... امروز تمام گرفتاريهاي ما از آمريکاست...»[21]
بر اساس اسناد برجاي مانده آيتالله شريعتمداري درست يک روز پس از نطق پرشور امام، طي يک سخنراني در 5 آبان، درباره لايحه کاپيتولاسيون با اشاره به اهميت استقلال در ممالک اسلامي گفت: «با نهايت تأسف اخيراً قانوني از مجلس گذشته که به استقلال مملکت ما لطمه زيادي وارد ساخت و آن مصونيت مستشاران نظامي يک کشور خارجي (يعني آمريکا) بود... معلوم نيست به چه دليل چنين طرحي را به مجلس دادهاند و چگونه مجلس آن را تصويب کرد؟ در حالي که با دين ما، با قانون اساسي ما مباينت دارد و امنيت و استقلال ما را به خطر مياندازد. اين ذلت بزرگي براي ما است...» او سپس درباره نکات منفي اين طرح ابراز داشت: «مردم بايد بدانند: اولاً اين قانون برخلاف موازين قوانين اسلامي است و به حيثيت و آبرو و استقلال مسلمانان لطمه بزرگي وارد ميسازد؛ ثانياً اين قانون برخلاف مواد متعددي از قانون اساسي است که رسيدگي به تمام دعاوي را در خور محاکم مملکت ميداند؛ بنابراين نه شرعاً و نه قانوناً چنين مطلبي ارزش نخواهد داشت. ثالثاً اگر دولت آمريکا که خود را مدافع آزادي و استقلال ممالک ديگر معرفي ميکند چنين تقاضايي را کرده، اين با ادعاي مزبور ابداً سازش ندارد و اگر مجلس ايران چنين حاتم بخشي کرده است بسيار عمل خلافي انجام داده است. رابعاً مزايايي که دولتهاي دنيا به يکديگر ميدهند بايد براساس احترام متقابل باشد. آيا ما که چنين مصونيتي را به چندين هزار خارجي دادهايم، آنها حاضرند نسبت به يک نفر از ايرانيان مقيم آمريکا چنين مصونيتي بدهند؟ البته نه! زيرا اين چيزي نيست که يک دولت آزادي بتواند آن را قبول کند. خامساً اگر اين اقدام خوبي بوده چرا ملت ايران را در جريان نگذاشتند؟ چرا مطلبي با اين اهميت را که تاکنون در ايران (به اين نحو) ابداً سابقه نداشته، قبلاً در معرض قضاوت عمومي نگذاردند؟ در هر صورت مصلحت ايجاب ميکند مجلس ايران هر چه زودتر اين قانون خطرناک را فسخ کند و به فرض اين که فسخ نکند، از نظر مردم ايران و قانون اساسي اسلام و قانون اساسي کوچکترين ارزش قانوني نخواهد داشت...»
با وجود اين که آقاي شريعتمداري در ظاهر عليه کاپيتولاسيون موضع گرفت، اما هيچ اقدام عملي در مواجهه با اين لايحه انجام نداد. حجتالاسلام حسن روحاني با اشاره به مواضع اوليه آيتالله شريعتمداري نسبت به ماجراي کاپيتولاسيون ميگويد: «اين حادثه بسيار مهم بود و باعث شد همه درسهاي حوزه تعطيل شود. بعد از سخنراني امام، علما و مراجع ديگر هم اعلاميه و اطلاعيههايي دادند و همه منتظر بودند که بقيه علما هم سخنراني کنند. به خاطر دارم يک روز بعد، آقاي شريعتمداري هم در منزل خودش سخنراني کرد و من هم شرکت داشتم، منتهي ايشان مسئله کاپيتولاسيون را به شکل خاصي مطرح کردند و مسئله را با شک و ترديد بيان کرد.»[22] اقدامات بعدي دستگاه نشان داد که کدام موضعگيري براي رژيم خطرناک تلقي شده است. کما اينکه آنها بدون آن که مزاحمتي براي آقاي شريعتمداري ايجاد کنند، امام خميني را دستگير و تبعيد کردند.
در پي تبعيد امام به ترکيه در 13 آبان، آيتالله شريعتمداري در ديدار با جمعي از طلاب و روحانيون انجام اقدامات شديد در اعتراض به تبعيد امام خميني را بيفايده دانست و جهت بازگرداندن ايشان مذاکره با دولت را به صلاح ديد.
آقاي شريعتمداري همچنين در پاسخ به تلگرافهاي برخي روحانيون و علما، تأسف خود را از تبعيد امام خميني ابراز داشت و در 23 آبان 1343 يعني ده روز بعد از تبعيد امام در تلگرافي خطاب به ايشان چنين نوشت: «حادثه ناگوار فاجعه تبعيد جنابعالي موجب تأسف و تأثر شديد است و از خداوند متعال خواستارم که عنقريب وسايل مراجعت جنابعالي را به حوزه علميه فراهم فرمايد و نگراني رفع گردد. حقير تا حدود قدرت و امکان مشغول اقدام بوده و کوتاهي نخواهم کرد. والسلام عليکم و رحمت الله.»
مواضع، موقعيت و فعاليتهاي آقاي شريعتمداري بعد از تبعيد امام (1343 تا 1357)
با نگاهي به اسناد و خاطرات ميتوان پي برد در آن شرايط که امام خميني در تبعيد به سر ميبردند، دستگاه پهلوي کوششهايي جهت انتقال قدرت مرجعيت به يک مرجع قابل کنترل مبذول داشت. گزينه اصلي رژيم آيتالله سيد محمدکاظم شريعتمداري بود. اسدالله علم، نخستوزير شاه ذيل خاطرات 13 خرداد 1349 با اشاره به رحلت آيتالله حکيم و نظر شاه براي ارسال پيام تسليت به مراجع وقت، گريزي به وقايع سال 42 زده و از درخواست مالي عجيب آقاي شريعتمداري در آن سالها پرده برميدارد. از آنجا که اين قسمت از خاطرات اسدالله علم به شناخت بهتر آقاي شريعتمداري کمک ميکند، متن کامل آن از نظر ميگذرد. علم مينويسد: «سهشنبه 13 خرداد؛ امروز صبح از درگذشت آيتالله حکيم با خبر شديم؛ يکي از رهبران بزرگ شيعه ساکن عراق. خبر تا بعدازظهر مرا گرفتار کرد. در کل فکر ميکنم بيشتر از ده بار شرفياب شدم. جزئيات مراسم عزاداري را بررسي کرديم. آيا لزومي به شرکت شاه هست؟ پيامهاي تسليت شاه در مرگ آيات عظام هميشه اشاره مشخصي به جانشين مورد نظرش داشته است. سنت خوبي است که عموماً پذيرفته ميشود و توجه بسياري را جلب ميکند. در اين مورد، شاه به من دستور داد تا تلگرام را به آيتالله شريعتمداري در قم بفرستم. مجبور شدم يادآوري کنم که ايشان به عنوان يک روحاني از محبوبيت زيادي در ميان مردم برخوردار نيست. آيتالله خوانساري بيشترين محبوبيت را دارا است. اعليحضرت ميداند که مراجع تقليد پيشين همگي بسيار منزه و پاکدامن بودند و به مسائل مادي و مال اندوزي نميانديشيدند. مناعت طبع بايد بزرگترين خصلت يک مرجع تقليد باشد. سپس خاطرهاي را تعريف کردم که در زمان نخستوزيري خودم اتفاق افتاده بود: پس از سرکوب ملاها [در سال 1342] استمزاجي کردم تا ببينم کدام يک از آيتاللهها حاضر است تا حدودي با ما همکاري بکند؟ در پاسخ همين آيتالله شريعتمداري پيشنهاد کرد عليالحساب معادل هشتاد هزار دلار به او بدهم و در آينده اگر خبري بود، خودش با من تماس خواهد گرفت. شاه حرف مرا قطع کرد و گفت: اشکالي ندارد؛ با وجود اين حرفها آدم وفادار و کاملاً بيآزاري است. گفتم: شايد! ولي دليل نميشود که از احترام مردم هم برخوردار باشد. پس از مدتي کلنجار رفتن سرانجام شاه دستور داد دو نسخه از تلگراف تهيه کنم، يکي را براي شريعتمداري و ديگري را براي خوانساري بفرستم.»[23]
ساواک به خوبي مطلع بود که «شريعتمداري در باطن با خميني موافق نيست» و دفتر ويژه شاه در يک بولتن تحليل کرد که: او را «ميتوان محرمانه براي مبارزه با خميني تقويت کرد و بايد آخوند را به جان آخوند انداخت.» مأمور سفارت آمريکا نيز طي گزارشي در سال 1343 نوشت: «آقاي شريعتمداري احتمالاً از برجستگي آقاي خميني خيلي خوشحال نيست. به هر حال به خاطر اهميت سياسي فعلي و پيرواني که آقاي خميني دارد، آقاي شريعتمداري بايد حداقل مشخصهاي از حمايت از او را نشان بدهد. آقاي شريعتمداري احتمالاً نميخواهد که آقاي خميني بزرگترين رهبر شيعيان شود. اگر آقاي شريعتمداري از تضعيف کلي آن مقام روحاني آگاه گردد محتمل است که عقب بکشد و يا حمايتش را از آقاي خميني کاهش دهد.»[24]
به تعبير حجتالاسلام حسينيان «نميتوان آقاي شريعتمداري را عامل يا تربيت شدهي رژيم خواند اما ميتوان او را سياست پيشهاي دانست که براي رسيدن به مقام، هم با مردم و هم با ساواک [و چنان که در همين نوشتار خواهد آمد، بعدها با آمريکا] بازي ميکرد.»[25] با اين وجود چنان که از اسناد برميآيد آيتالله شريعتمداري بعد از تبعيد امام خميني از کشور ارتباط خود را با دستگاه پهلوي گسترش داد. وي در 27 / 12 / 1343 در ملاقات با مأمور ساواک با انتقاد از عملکرد امام خميني گفت: «خميني پاي خود را از وظايف ديني و روحانيت فراتر گذارد و حتي زمام امور کار خود را به دست عدهاي ماجراجو و بدبين داد و به عوض اين که به امور ديني بپردازد، وقت خود را صرف کارهاي سياسي و دخالتهاي بيجا مينمود. ما در ابتدا از ايشان حمايت مينموديم و سپس شروع به انتقاد و گوشزدهاي لازم به او کرديم ولي خميني کسي نبود که به اين گوشزدها توجهي نمايد؛ اقدام به دادن اعلاميهها نمود و گفتارهايي که نبايد ميگفت اظهار ميداشت و کاري نمود که موقعيت مرجع تقليد شيعيان جهان را متزلزل کرد. ما چون اين خرابکاريها را از او ديديم خودمان را کنار کشيده و به تماشا مشغول شديم. متأسفانه پس از جريانات اخير رئيس مملکت [شاه] و دولت ديگر اعتنايي به خواستههاي ما ندادند. مقصر اين اوضاع خميني و هواداران او هستند که موقعيت روحانيت را به خطر انداختهاند.» آيتالله شريعتمداري در تاريخ 27 فروردين 1344، يعني به فاصله شش روز بعد از ترور نافرجام شاه در 21 فروردين، طي مکتوبي به «پيشگاه مبارک اعليحضرت همايون شاهنشاه»، از آن پيشآمد اظهار نگراني و ناراحتي کرده و براي شاه آرزوي سلامتي نمود.
ادامه دارد
پي نوشت:
[20] غلامرضا خواجهسروي، خاطرات آيتالله مهدويکني، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ سوم، پائيز 1396، ص 126.
[21] غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي 25 ساله ايران، ص 311 تا 314.
[22] خاطرات حجتالاسلام و المسلمين دکتر حسن روحاني، جلد اول، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1388، ص 233.
[23]. گفتگوهاي من با شاه (خاطرات محرمانه اميراسدالله علم)، ج اول، زيرنظر عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران: طرح نو، چ دوم، 1371، ص 245 و 246.
[24] اسناد لانه جاسوسي آمريکا، کتاب سوم، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1386، ص 194.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.