شعر از صائب تبريزي
پيش صاحب نظران درد و دوا هر دو يکي است
چشم بيمار و لب روح فزا هر دو يکي است
پيش ما سايه ديوار و هما هر دو يکيست
خاک و زر در نظر همت ما هر دو يکيست
صورت حال جهان گر بد و گر نيک بود
پيش آيينة خوش مشرب ما هر دو يکيست
نوش و نيش است يکي پيش سبکرفتاران
خار و گل در گذر باد صبا هر دو يکيست
پشت و رو آيينه را مانع يکتايي نيست
کفر و دين در نظر وحدت ما هر دو يکيست
گل رعنا نبود عالم بيرنگي را
باده و خون به مذاق عرفا هر دو يکي ست
پيش آن کس که به تسليم و رضا تن درداد
لذت نيشکر و تير قضا هر دو يکيست
تا از آن کعبة مقصود جدا افتادم
دل بيتاب من و قبله ما هر دو يکيست
اگر اين است ره راست که من يافته ام
خطر راهزن و راهنما هر دو يکيست
در کمانخانه زنخجير، ترازو گردد
مژة شوخ تو و تير قضا هر دو يکيست
در ته پاي تو از سرکشي و رعنايي
خون پامال من و رنگ حنا هر دو يکيست
ز احتياج تو کريمان ز لئيمند جدا
دل چو افتاد غني بخل و سخا هر دو يکيست
هر قدر خط تو افزود، مرا مهر فزود
سبزه خط تو و مهرگيا هر دو يکيست
در سراپردة گوش تو ز سنگيني ناز
ناله عاشق و آواز درا هر دو يکيست
دوزخ مردم يکرنگ دورنگان باشند
چه بهشتي است که روز و شب ما هر دو يکيست
خواهش نام کم از خواهش نان صائب نيست
که صلاي کرم و بانگ گدا هر دو يکيست
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.