مردي که به اتهام قتل برادرزنش يکبار به قصاص محکوم شده بود با نقض حکم از سوي ديوان عالي کشور براي دومين بار پاي ميز محاکمه ايستاد.
اواسط سال 1401 گزارش يک درگيري در ورامين به پليس اعلام شد. با بررسيهاي اوليه مشخص شد مرد جواني به نام سيروس توسط شوهر خواهرش با ضربه چاقو مجروح و در بيمارستان تسليم مرگ شده است. با دستگيري متهم 57ساله وي به درگيري مرگبار با برادرزنش اعتراف کرد. با تکميل تحقيقات پرونده براي رسيدگي به شعبه 10 دادگاه کيفري يک استان تهران فرستاده شد.
اولين جلسه محاکمه
در ابتداي جلسه برادر مقتول به جايگاه رفت و گفت: «اين مرد در واقع دو نفر از خانواده ما را کشت چرا که پدرم يک هفته پس از مرگ برادرم دق کرد و مرد. بنابراين ما گذشت نميکنيم و او بايد قصاص شود.»
پس از آن همسر متهم به قضات گفت: «من به خاطر فرزندانم از قصاص همسرم گذشتم.» بعد از آن دختر متهم به عنوان شاهد گفت: «هفته قبل از اين جنايت، مراسم عروسي يکي از اقوام درجه يک مادرم بود. پدرم حتي يک سکه طلا هم براي هديه عروس خريده بود اما او را به جشن دعوت نکردند. من و مادرم به عروسي رفتيم و پدرم هم عصبي و ناراحت شد. صبح روز حادثه چون از رفتار پدرم ناراحت بودم به او سلام نکردم و همين موضوع باعث درگيري و دعواي پدر و مادرم شد. من هم از ترسم به عمو و داييهايم خبر دادم که آنها به خانه ما آمدند و بعد هم اين اتفاق رخ داد.»
سپس متهم در دفاع از خودش گفت: «اتهامم را قبول دارم. اما برادران همسرم به خانهام حمله کردند و من را با چوب زدند. من هم براي دفاع از خودم چاقو را برداشتم تا آنها را بترسانم ولي به سينه مقتول خورد.» در پايان جلسه با توجه به مدارک موجود در پرونده ادعاي متهم مبني بر دفاع مشروع را نپذيرفته و او را به قصاص محکوم کردند.
با صدور اين رأي، متهم اعتراض کرد و پرونده به شعبه 51 ديوان عالي کشور رفت و قضات ديوان با توجه به دلايل ارائه شده از طرف متهم حکم قصاص را شکستند تا تحقيقات تکميلي مبني بر دفاع مشروع انجام شود.
دومين جلسه دادگاه
در اين جلسه نيز متهم بار ديگر اظهاراتش را تکرار کرد و مدعي شد براي دفاع از جانش مرتکب قتل شده است.
قاضي از متهم پرسيد: شما در جلسه قبل گفتي ميخواستي با نشان دادن چاقو مقتول را بترساني چرا چاقو را به قلب او زدي؟
متهم جواب داد: آن روز وقتي برادرزنم با چوب به صورت و سرم ضربه زد من گيج شده بودم و نفهميدم که چاقو چطور به سينه او خورد. حتي بعدش بيهوش شدم.
مادر مقتول نيز در واکنش به اظهارات دامادش گفت: «او دروغ ميگويد و بيهوش نشده بود چون وقتي پسرم را به بيمارستان بردند او براي سرکشي با ماشين خودش تا نزديکي بيمارستان آمده بود.» با پايان اين جلسه قضات براي صدور رأي وارد شور شدند.
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.