اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

فرياد خاموش نسلي که ديده نمي‌شود

نظام آموزش و پرورش ايران سال‌هاست که به‌جاي آن‌که مسير پيشرفت را براي فرزندان اين سرزمين هموار کند، خود به مانعي در برابر رشد آن‌ها تبديل شده است. در هياهوي سياست و غوغاي اخبار روزمره، يکي از مهم‌ترين نهادهاي کشور، آرام و بي‌صدا در حال فروريختن است. نهادي که بايد ستون پيشرفت کشور باشد، امروز به سکويي براي سقوط نسلي بدل شده که قرار بود آينده را بسازد.

فرياد خاموش نسلي که ديده نمي‌شود

محتواي کتابهاي درسي سالهاست با نيازهاي جهان امروز بيگانه است؛ نه مهارتمحور است، نه الهامبخش، نه کاربردي. در جهاني که سواد ديجيتال، مهارتهاي ارتباطي، خلاقيت، تفکر نقاد و آشنايي با اقتصاد و فناوري جزو نيازهاي اوليه زندگي شدهاند، کودک و نوجوان ايراني همچنان درگير حفظ طوطيوار مطالبيست که ربطي به واقعيت زندگي ندارد. بازاري که منتظر اين نسل است، زبان ديگري دارد؛ اما مدرسه همچنان با زبان ديروز درس ميدهد. نتيجه، دانشآموزيست که ممکن است مدرک داشته باشد، اما مهارت ندارد، انگيزه ندارد، چشماندازي براي آينده ندارد.

در چنين شرايطي، مدارس بسياري که بايد محل تربيت و رشد باشند، به مکانهايي براي طرد و تحقير تبديل شدهاند. دانشآموزاني که با افت تحصيلي يا بيانگيزگي روبهرو هستند، بهجاي آنکه از سوي مدرسه يا معلم حمايت آموزشي و رواني دريافت کنند، تحت فشار، توهين و گاه تهديد به اخراج قرار ميگيرند. در مواردي، حتي پيش از رسيدن مهر، «توصيه به ترک تحصيل» آغاز ميشود. اين رويکرد نهتنها غيراخلاقي، بلکه نشانهاي از شکست مطلق در اين بخش آموزشي است؛ سيستمي ناتوان از حفظ و هدايت دانشآموز، سادهترين راه را انتخاب ميکند، حذف.

همزمان، فصل ثبتنام و بازگشايي مدارس براي خانوادهها به کابوس تبديل شده است. شهريههاي نجومي در مدارس غيرانتفاعي، آموزش را از مسير برابري خارج کرده و آن را به کالايي لوکس تبديل کردهاند. اما فاجعه زماني کامل ميشود که مدارس دولتي نيز، که بايد بهصورت رايگان خدمات آموزشي ارائه دهند، با انواع بهانههاي «کمک داوطلبانه»، والدين را وادار به پرداخت مبالغي سنگين ميکنند. اين فشارهاي مالي، بدون ضابطه مشخص، بدون پاسخگويي، و بدون نظارت واقعي، آموزش رايگان را عملاً از بين برده و فشار رواني بزرگي بر خانوادهها تحميل کرده است.

در دل اين نظام فرسوده، معلم نيز ديگر ستون اصلي نيست، بلکه قرباني پنهان اين فروپاشيست. حقوق پايين، تورم کمرشکن، جايگاه تضعيفشده و فرسايش رواني، بسياري از معلمان را در وضعيتي قرار داده که نهتنها انگيزه تدريس، بلکه حتي توان رواني ارتباط مؤثر با دانشآموز را از دست دادهاند. گاهي اين خستگي به شکل خشونت کلامي، تحقير يا بيتفاوتي بروز ميکند. اگرچه هنوز معلماني شريف، عاشق و فداکار در سراسر کشور حضور دارند، اما نميتوان چشم بر واقعيت تلخ خستگي عمومي بست.

اين همه بحران، کنار هم، تنها يک پيام دارد، نسلي در حال شکلگيري است که با مدرسه آشتي نيست، با آموزش پيوندي ندارد و با آينده بياعتماد است. آموزش و پرورش امروز نه بهروز است، نه پاسخگو، نه عادلانه. هرچه زودتر بايد اين روند متوقف شود، پيش از آنکه تبديل به فاجعهاي جبرانناپذير گردد. اصلاح اين وضعيت، نه يک مطالبه صنفي، بلکه يک وظيفه ملي و تاريخيست. نسلي که امروز در سايه اين بيعدالتيها بزرگ ميشود، فردا قرار است سرنوشت کشور را رقم بزند. آيا براي چنين آيندهاي آمادهايم؟

 

* حميد نجف

 

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.