طلاق در زوجهاي امروزي دلايل متعددي دارد، اما آمارهاي رسمي جدايي زوجهاي جوان يا آنهايي که در سالهاي نخست زندگي مشترک خود قرار دارند، آمارهاي قابل توجه و پرتعدادي است. با توجه به تاثير طلاق در ارکان مختلف جامعه و آسيبپذيري بالاي روابط زناشويي درسالهاي اول زندگي مشترک، سعيد معيدفر، جامعهشناس و عضو انجمن جامعهشناسي ايران به بررسي و تحليل شرايط موجود پرداخته است:
افزايش فقدان «تناسب» در ازدواجهاي امروزي
سعيد معيدفر به فرارو گفت: «پديده طلاق در 4 سال نخست ازدواج، در جامعهاي مثل جامعه ما، در شرايط فعلي، يک امر غيرعادي نيست و دليل اين موضوع هم اين است که ازدواجها در حال حاضر بر اساس بنيان مستحکمي رخ نميدهند. مبناي شناخت 2 نفر از يکديگر براي برقراري پيوند زناشويي، مبناي درستي نيست. اگر بررسي کنيم. ميبينيم بسياري از افرادي که قرار است پيوند زناشويي ببندند، در خيابان با هم آشنا ميشوند. برخي نيز در تفرجگاهها، مسافرت و نقاط مشابه ديگر و اغلب بر اساس مسائل ظاهري جذب يکديگر ميشوند. در تعداد کمتري از ازدواجها مبناهاي مستحکم تري براي ازدواج ديده ميشود. براي مثال تعداد ازدواجهايي که بر اساس دوستي يا آشنايي مدت دار و با کيفيت شکل ميگيرد بسيار کمتر است؛ بنابراين ما شاهد فقدان «تناسب» بين زوجين هستيم. اين تناسب به لحاظ خانوادگي، سلايق، علايق، فضاي فرهنگي و اقتصادي که طرفين در آن رشد کردهاند و بسياري از موارد مهم ديگر تعيين ميشود.»
وي افزود: «در تعداد زيادي از ازدواجها، افراد در دو محيط کاملا نامتجانس زيستهاند و اکنون به علت ظواهر يا پارامترهاي ظاهري تصميم گرفتهاند پيوند زناشويي برقرار کنند. اين شناختهاي بي بنياد که عميق نيستند و عمدتا ظاهري و سطحي محسوب ميشوند، شکننده خواهند بود و دير يا زود 2 نفري که در آغاز رابطه احساس نوعي هم پيماني و اشتراک داشتند به سمتي ميروند که نتيجه ميگيرند از ابتدا اشتباه ميکردهاند. در زندگي مشترک، به ويژه در سالهاي نخست، به تدريج، تفاوتها خود را نشان ميدهند. در نتيجه به مرور زوجها متوجه ميشوند برخلاف شباهتهاي اوليهاي که با يکديگر داشتند، اکنون بسيار متفاوند. به همين دليل نيز با گذشت هر روز از زندگي تفاوتها بر شباهتهاي اوليه غلبه ميکند و دو نفر به مرحلهاي ميرسند که شباهتهاي اوليه را که مبناي آشنايي و ازدواجشان بود نابود شده ميبينند و اختلافات و تعارضات به مرحلهاي ميرسد که حتي دو نفر باور نميکنند که روزهاي اول به يکديگر تا چه حد دلبستگي و شباهت داشتند.
برخي ازدواجهاي طولاني مدت درگير «طلاق عاطفي» شدهاند
اين جامعه شناس در ادامه گفت: «به همين دلايل است که سالهاي نخست زندگي سالهايي بسيار حساس و سخت براي زوجين در نظر گرفته ميشود. برخي از زوجين در همان نخستين سال زندگي مشترک، متوجه تعارضات ميشوند. برخي ديگر، به اميد همان شباهتها و علايق اوليه تا 4 الي 5 سال، زندگي را ادامه ميدهند، اما در نهايت به اين نتيجه ميرسند که امکان ادامه زندگي وجود ندارد. آنهايي که در ادامه زندگي به تدريج احساس ميکنند سلايق مشترک بيشتري نسبت به آن چه فکر ميکردند، دارند، به زندگي خود ادامه خواهند داد و طبيعيست که هرچه سالهاي با هم بودنشان افزايش پيدا کند، ازدواج با دوام تري خواهند داشت و تحمل و بردباري بيشتري نسبت به کنشهاي يکديگر پيدا خواهند کرد. هر چند نميتوان دوام زندگي مشترک را لزوما به معناي اين اصل دانست و برخي نيز درگير «طلاق عاطفي» شدهاند، يعني اگرچه با يکديگر سالهاي سال است زندگي ميکنند، اما درواقع بي هيچ عشق و علاقهاي زير يک سقف حضور دارند.»
وي افزود: «مشکل اصلي در ازدواجهاي امروز عمدتا عدم وجود بسترهاي مناسب براي ايجاد زمينه آشنايي عميق بين زوجين و فقدان پيوند بين زمينههاي ازدواج و ديگر زمينههاي اجتماعيست. اين موضوع به ويژه در کلانشهرها از بين رفته است و بسياري از نهادهاي اجتماعي پيشين بدون وجود هيچ جايگزيني از بين رفته و تمام ارتباطات اجتماعي ما تبديل شده به ارتباطات خياباني يا مقطعي و فاقد سازمان. طبيعيست درچنين شرايطي ازدواجهاي پايدار شکل نگيرد.»
ازدواج در خانوادههاي امروز امري مقدس ارزيابي نميشود
اين استاد جامعه شناسي در خصوص احتمال مسري بودن تمايل به جدايي در جامعه گفت: «نمي توان گفت طلاق در جامعه و افزايش طلاق در جامعه روي ديگر زوجها بي تاثير است، اما بهتر است بگوييم، آنقدرها که تصور ميشود نيز تاثيرگذار نيست. اگر طلاق را ويروس بدانيم، بايد زمينهاي براي انتقال اين ويروس وجود داشته باشد. اگر زمينه انتقال نباشد، انتقال انجام نميشود. زمينه انتقال اين است که برخي از باورهاي مقدسي که درباره پيوند زناشويي وجود داشته ديگر وجود ندارد. اين موضوع در بسياري از زمينهها ديده ميشود و آن تقدس، در روابط اجتماعي از ميان رفته است. حتي باورهاي ديني، رسم و رسومات و امثالهم، ديگر اعتبار سالهاي گذشته را ندارد. همين باورها و اعتقادات بود که زوجها را سالها کنار هم نگه ميداشت.»
وي افزود: «اما اکنون با توجه به سست شدن بنيانهاي عقيدتي، ارزشي و اخلاقي، افراد گرايش شديد فردگرايانه دارند و اين سوال را مطرح ميکنند که به چه دليل بايد خود را فداي گرايش ها، ارزشها و اخلاقياتي کنند که در حال انحطاطند؛ بنابراين وقتي سنتهايي که طلاق را نکوهش ميکنند از بين رفتهاند يا به شدت سست شدهاند، افراد براي طلاق راحتتر تصميم ميگيرند. اتفاقا زوجها طي دهههاي قبل، کمتر از اکنون اختلاف نداشتند، اما سنتها و باورها، آنها را تحت تاثير قرار ميداد و تقدس ازدواج را در ذهن داشتند و زندگي را تحمل ميکردند. هر چند گاهي اين تحمل کردنها درست نبودهاند و زن و شوهر تا آخر عمر با زجر يکديگر را تحمل کردهاند. اما به خاطر جامعه، عقايد، فرزندان، خانواده و امثالهم خود را قرباني کردهاند. اين نقطه تفاوت مهم بين زوجهاي ساليان گذشته و اکنون است. در مجموع به نظر ميرسد تصميم گيري درباره طلاق راحتتر شده و ازدواج نيز از حالت تقدس رهايي پيدا کرده است.»
منبع: فرارو
اظهار نظر 0
روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.