اظهار نظر 0

روزنامه به دیدگاه شما نیازمند است،از نظراتتون روی موضوعات پیشوازی خواهیم کرد.

  • برگزیده خوانندگان
  • همه
مرتب کردن بر اساس : قدیمی تر

خورشيد هشتم در ايران

*گفت وگو با دکتر محمدحسين رجبي دواني - پژوهشگر تاريخ اسلام

يکي از موضوعاتي که کمتر به آن توجه شده است، اقدامات فرهنگي - اجتماعي امام رضا عليه‌السلام و به تبع آن تأثيرات ماندگار اقدامات حضرت در اين دو حوزه است.

خورشيد هشتم در ايران

رهبر انقلاب در اين باره ميفرمايند: «تمام زندگي اين بزرگوار با همه ي اين عظمتها و عمقها و ابعاد گوناگوني که ميشود براي آن ذکر کرد و تصوير کرد، در همين مدّت عمر نسبتاً کوتاه انجام گرفته است. از اين مدّت پنجاهوپنج سال، نزديک به بيست سال -تقريباً نوزده سال- مدّت امامت اين بزرگوار است؛ امّا همين مدّت کوتاه را که ملاحظه ميکنيد، تأثيري که در واقعيت دنياي اسلام گذاشت و به گسترش و عمقي که به معناي حقيقىِ اسلام و پيوستن به اهلبيت عليهمالسلام و آشنا شدن با مکتب اين بزرگواران انجاميد، يک داستان عجيبي است، يک درياي عميقي است.» پيرامون آشنايي بيشتر با اين موضوع و بهطور خاص اقدامات فرهنگي که امام رضا عليهالسلام در مدتزمان حضورشان در ايران داشتند، گفتگوي زير با دکتر محمدحسين رجبي دواني، کارشناس تاريخ اسلام و عضو هيئت علمي دانشگاه امام حسين عليهالسلام صورت گرفته است.

 

* معمولاً اين موضوع که جغرافياي فکري و فرهنگي ايران در زمان امام رضا عليهالسلام داراي چه خصوصياتي بوده، مورد بررسي قرار نگرفته است. اگر موافق هستيد، بحث را از همينجا آغاز کنيم.

 

در زماني که خاک ايران به قدوم امام هشتم متبرک شد، وسعت ايران آن روزگار، تمام ايران امروز به اضافه ي کشورهايي چون ارمنستان، گرجستان، آذربايجان، افغانستان، قسمتي از پاکستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجيکستان و عراق را در بر ميگرفته است. تمامي اين سرزمينها در حوزهي فرهنگ و تمدن ايران به سر ميبردند و برکات حضور امام رضا عليهالسلام در همه اين پهنه ي وسيع، خود را نشان داد.

در زمان ورود اسلام به ايران، بسياري به سوي اين آيين الهي روي آوردند، اما بيشتر آنها مهاجرت ميکردند به مناطقي که مسلمانان عرب بودند؛ خصوصاً عراق و شهرهايي مانند بصره و کوفه که در خاک ايران تأسيس شده بود. تا قرن سوم هجري، آيين زرتشتي و آيينهاي ديگر باستان در ايران حاکم بود و در زمان طاهريان و هنگاميکه طاهر ذواليمينين توسط مأمون قدرت زيادي پيدا ميکند، فرزندان طاهر و سامانيان زيادي به اسلام گرويدند. در زمان سامانيان بود که بر ايرانيهاي غيرمسلمان فشار آوردند که يا مسلمان شوند يا مهاجرت کنند. در اين زمان بود که بسياري اسلام آوردند و عدهاي نيز به هند مهاجرت کردند که بعدها زرتشتيان ايراني مقيم هند را پارسيان خواندند.

در مورد عهد امام رضا عليه السلام نميتوان آمار دقيقي از دين و مذهب رسمي ايرانيان به دست داد، اما نيمي از مردم در اين دوران، مسلمان و پيرو مذهب حاکمان اهل تسنن بودند. اگرچه سني مذهب بودند، اما نسبت به اهلبيت پيامبر عشق و علاقه داشتند. برخلاف مسلمانان حجاز و جنوب عراق که با وجود اطلاع از جايگاه اهلبيت پيامبر، آنچنان که بايد در زمان تعقيب دستگاههاي اموي و عباسي، کمکي به آنها نميکردند.

در زمان ورود امام رضا عليهالسلام، تنها قم، کاشان و آوه (شهري در نزديک ساوه که متأسفانه الآن اثري از آن نيست) شهرهاي شيعه نشين ايران به حساب ميآمدند و شهرهاي ري و خراسان نيز به صورت محدود و معدود، شيعهنشين بودند، اما قم از همان زمان، پايگاه محکم شيعه بوده است. لذا مأمون سفارش کرده بود که کاروان امام عليهالسلام از شهرهاي شيعه نشين قم و کوفه عبور نکند.

از طرف ديگر، مذاهب سني نيز بهصورت محکم و فقهي شکل نگرفته بودند و اگرچه احمدابنحنبل، همعصر امام رضا عليهالسلام بود، اما هنوز فرقه ي حنبلي بهعنوان يک فرقهي فقهي شکل نگرفته بود. در عرصه ي کلامي نيز عالم تسنن دچار فرقه سازيهايي شده بود و فرقههايي مانند جبريون، معتزله، مرجئه و گروههايي از خوارج فعال بودند. خوارج حوزهي نفوذ خود را تا سيستان رسانده بودند و همزمان با امام رضا عليهالسلام موفق به جذب يک ايراني به نام حمزه آذرک در سيستان شدند که بعد از امام رضا عليهالسلام، با تفکر خوارج عليه عباسيان قيام کرد.

در عرصهي فکري، در عصر مأمون اعتقاد به قديم يا مخلوق بودن قرآن اوج گرفت و يک دعوايي در محافل علمي به وجود آمد که به عرصهي سياسي هم رسيد. مأمون که معتقد به خلق قرآن بود، بهشدت با معتقدان به قديم بودن قرآن مخالفت ميکرد. اين اعتقادات و نزاعها کموبيش در جامعهي اهل تسنن ايران نيز وجود داشته است.

 

* طبق اين شواهد تاريخي، پس از فعاليتهاي امام رضا عليهالسلام، موجي از شيعهگرايي در ايران به وجود آمد. چه زمينههايي در ايرانيان وجود داشت که اين پذيرش صورت گرفت؟

 

ايرانيها در ميان تمدنهاي اطراف خود، ويژگي بتپرستي نداشتند و از افتخارات آنها اين بود که هرگز بتپرست نبودهاند. علاوه بر اين، حقطلبي و عواطف و احساساتي که در ايرانيها وجود داشت، موجب آن شد که بهسرعت به اسلام روي بياورند و همانطور که گفتم، پيش از طاهريان و سامانيان نيز نيمي از مردم ايران با ميل اسلام آورده بودند و با اينکه از سوي اعراب با اسلام آشنا شدند، اما با پيوستن به اهلبيت و اطاعت از اوصياي رسول مکرم اسلام و پشت کردن بر خلفاي جعلي، مسير درست و صراط مستقيم را انتخاب کردند.

برخي از علويان که احساس ظلم ميکردند وعليه دستگاههاي اموي و عباسي شورش ميکردند و کسي از اعراب به آنها پناه نميداد، به ايران پناه ميآوردند و حتي اهل تسنن ايران نيز آنها را نميراندند و اوضاع به گونه اي پيش رفت که ايران تنها اميد علويان بود.

در نتيجه، زماني که امام رضا عليهالسلام وارد ايران شد، مردمي که تا آن زمان هيچ معصومي را نديده بودند، استقبال باشکوهي از ايشان داشتند. بايد دقت کنيم که استقبال از امام تنها در نيشابور نبود و اگر استقبال نيشابور ماندگار شده به دليل آن است که اين شهر، مرکز مهم حديث براي اهل تسنن بود و از اين حيث اهميت يافت؛ وگرنه امام عليهالسلام از هر شهري که عبور ميکردند، با استقبال اهالي آن روبه رو ميشدند.

 

* مسئلهي بعدي، پذيرش ولايتعهدي از سوي امام رضا عليهالسلام است. اين موضوع چه تأثيري بر گسترش تشيع (بهخصوص در ايران) داشته است؟

 

مأمون تلاش ميکرد که بسيار هوشمندانه عمل کند و با يک تير چند نشان بزند. اولاً در زمان مأمون، قيام گسترده ي علويان منجر به آن شده بود که نيمي از قلمرو مأمون از بين برود و وي با زحمت زياد توانست آن را پس بگيرد. ثانياً خشم عباسيان نسبت به مأمون به چند دليل برانگيخته شده بود؛ چراکه وي از يکسو برادرش امين را از بين برده بود و از سوي ديگر، به خاندان سهل، به خصوص فضلابنسهل، بسيار بها داده بود. حتي سعدابن سهل حاکم بغداد بود و به نوعي همه ي پستها در اختيار اين خاندان بود و از آنجايي که مجوس بودند، اين موضوع براي عباسيان و اعراب سنگين بود.

مأمون در نظر داشت که با آوردن امام و الزام ايشان به ولايتعهدي، همه ي اين موضوعات را حل کند و بدينترتيب، اولاً علويها را خلع سلاح کند و به آنها بگويد که در برابر حکومتي قيام ميکنند که بزرگ آنها وليعهد حکومت است و بعد از آن، عباسيان را تهديد کرد که خلافت را از اين خاندان بيرون ميبَرد و به دست علويان ميسپارد. همچنين همزمان با پذيرش ولايتعهدي از سوي نوهي پاک رسول خدا، مشروعيت لازم را به دست آورد.

امام رضا عليهالسلام هم ميدانستند که مأمون چنين اهدافي دارد، اما آزادي عمل نداشتند و با الزام و اجبار اين کار را پذيرفتند. البته ايشان با هوشمندي تمام، با مطرح نمودن شروطي مانند اينکه هيچ فرمان حکومتي صادر نميکنند، عزل و نصب انجام نميدهند و در هيچ امر حکومتي دخالت نميکنند، به هوشمندان جامعه اين پيام را دادند که اولاً ولايتعهدي هيچ ارزش خاصي براي ايشان ندارد، ثانياً با ميل و رغبت اين کار را انجام نميدهند و ثالثاً تعلق خاطري به حکومت ندارند؛ چراکه در اين صورت، اين شروط را قرار نميدادند. مأمون نيز متوجه شد که امام عليهالسلام نه تنها دست او را خوانده است و به اهداف خود نميرسد، بلکه امام با استفاده از تريبون و فرصت حکومت، کارهايي که تا به حال در خفا و خلوت انجام ميدادند، حالا با خيال راحت انجام ميدهند و بسيار مدبرانه از فرصت ولايتعهدي استفاده کردند و به تعبير رهبر معظم انقلاب حفظهالله، کاري که امامان پيشين با مشقت در خفا و فقط براي ياران خود انجام ميدادند، امام رضا عليهالسلام بدون واهمه و تقيه، در سطح وسيعي به انجام رساندند. لذا برکات زيادي براي شيعيان و مذهب حقهي تشيع به وجود آمد.

 

* ورود امام رضا عليهالسلام به ايران و پذيرش اين ولايتعهدي، چه تأثيرات فرهنگي و اجتماعي براي ايرانيان داشت؟

 

ورود امام رضا عليهالسلام در ايران و متبرک شدن خاک اين کشور به قدوم ايشان، فوايد فراواني را به همراه داشته که نخستين آنها حضور گستردهي علويان و خويشاوندان حضرت در ايران بوده است. همين موضوع بهگونهاي بود که ايران را به پايگاه خاندان پيامبر اسلام (صليالله عليه وآله ) تبديل کرد و بيشترين شمار علويان در ايران حضور دارند تا مناطق عربي. خود اين حضور، موجب آشنايي گستردهي مردم ايران با حقيقت اهلبيت و در نتيجه، ترويج شيعه گرديد و بعد از حضور امام رضا عليهالسلام، مذهب تشيع بسيار فراگير شد و تا جايي پيش رفت که در قرن ششم هجري، يعني حدود سيصد سال بعد، در کتاب «النقض» (اثر عبدالجليل قزويني رازي) گسترهي وسيع شيعه در ايران ذکر ميشود.

بدين ترتيب، معارف اهلبيت به سرعت در ايران گسترش مييابد و با آن زمينهاي که ذکر کردم و اينکه ايرانيان حقطلب بودند و همواره از مظلوم دفاع ميکردند، زماني که متوجه ظلم دستگاه عباسي به اهلبيت شدند، بهسرعت به آنها روي آوردند. حتي اهل تسنن ايران نيز به اهلبيت اقبال نشان دادند. در همين کتاب «النقض» آمده است که در زمان سلجوقيان (قرن ششم)، عزاداري مردم همدان (که در آن موقع اهل تسنن بودند) به قدري پُرشور بود که موجب شگفتي شيعيان قم ميشد.

از ديگر برکات فرهنگي حضور امام رضا عليهالسلام، انتقال تدريجي مرکزيت شيعه از مدينه به ايران و محور قرار گرفتن شهرهايي مانند ري، قم و طوس بود و پس از اين بود که القاب و فاميليهاي مانند رازي (اهل ري)، قمي و طوسي زياد ميشوند.

پيدايش مراکز مهم علمي به خصوص در قم و در جوار حضرت معصومه عليهاالسلام، از ديگر ثمرههاي فرهنگي اين حضور بوده است. همانطور که ميدانيم، ايشان هم براي پيوستن به حضرت به ايران آمدند؛ يعني اينکه قم پايگاه عظيم تشيع شد، به خاطر حضرت معصومه عليهاالسلام و پيوستن ايشان به مسير امام رضا عليهالسلام بوده است.

نکتهي ديگري که کمتر ديده شد و من آن را به نوعي در بيانات رهبر معظم انقلاب ديدم، از اين قرار است که بعد از حضور حضرت در ايران و انعکاس مناظرات علمي ايشان در مرو، ميبينيم که مباحث عقلي حتي در ميان اهل تسنن (که اهل حديث در آن زمان حکومت داشتند)، گسترش مييابد و بسياري از آن بهره مند ميشوند و در حالي که در مناطق عرب نشين فلسفه بسيار مهجور مانده بود، در ايران مکاتب مهم فلسفي شکل گرفت. حتي تا زمان مغول و بعد از آنها در ايلخانان و تا زمان تشکيل صفويه، به خصوص شيراز بهعنوان يکي از مراکز مهم فلسفي وجود داشته است و علاقهمندان به علم از نقاط مختلف، خودشان را به مناطق ايران و به خصوص شيراز ميرساندند.

به اعتقاد بنده، گسترش حوزه ي علمي در ايران، به يُمن حضور امام رضا عليهالسلام و مباحث ايشان بوده است. تا قبل از حضور ايشان، فقط نيشابور مرکز علمي خراسان بود و بعد از امام رضا عليهالسلام، شهرهاي بزرگ خراسان قديم تبديل به مرکز علمي شدند و دانشمندان زيادي از سمرقند و بلخ و بخارا برخاستند و در فقه، حديث، کلام و تفسير، صاحبنظر شدند.

از برکات فرهنگي امام رضا عليهالسلام، موقوفات فراواني است که به نام حضرت صورت گرفت و شامل بُعد مادي و معنوي ميشود و بسياري اموال فراوان خود را وقف آستان امام رضا کردهاند و فوايد آن براي مستمندان و گسترش فرهنگ عاشورا و امور ديگر بهره برداري ميشود. بُعد معنوي اين موقوفات نيز به کتابخانهها و حوزههاي علميه بازميگردد که کتابخانه ي آستان قدس رضوي، کتابخانه ي سرکار فيض آثار، کتابخانه ي ملک، کتابخانه ي وزيري يزد و مدرسه ي رضويه در قم، از جملهي آنهاست.

 

* رهبر معظم انقلاب در يکي از سخنرانيهاي خود، به ماجراي شعر دعبل و انتشار قابلتوجه آن ظرف مدت دو ماه اشاره ميکنند. طي اين دو ماه، چه اتفاقاتي به وقوع پيوست که بدون وجود شبکههاي ارتباطي امروزي، اينچنين شعر دعبل منتشر شد؟

 

اين از همان مواردي است که بايد بگوييم؛ عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد؛ چرا که آن زمان به ميمنت پذيرش ولايتعهدي حضرت، مراسم باشکوهي برگزار و سکه اي به نام امام رضا (عليه السلام) ضرب شد و بخشنامه شد که در کل منبرها و خطبه هاي نماز جمعه، بعد از حمد و ثناي خداوند متعال و خليفه مسلمين، از حضرت نيز نام برده شود و براي ايشان هم دعا کنند. به عبارتي حضرت از تريبون حکومت و اينگونه امکانات به خوبي استفاده کردند. شعرا نيز که در جشن ولايتعهدي حضور داشتند، شعر سرودند. اين موضوع به دعبل اختصاص نداشت و تنها از اين جهت که وي شاعري بسيار برجسته بود، شعر او بسيار بر سر زبانها افتاد.

به تعبير رهبر معظم انقلاب، بزرگترين رسانه ي آن زمان شعر بود که افراد جامعه براي ديگران ميخواندند و حفظ ميکردند و حضرت با استفاده از اين رسانه، بسيار معروف شدند. شعر دعبل آنچنان جذاب بود که نه تنها در ميان دانشمندان و محبين اهلبيت و ساير اقشار محبوب شد، بلکه حتي سارقان و افرادي که از نظر اجتماعي مطرود بودند نيز نسبت به آن رغبت نشان ميدادند و از اين اشعار استفاده ميکردند. در نتيجه، خود حکومت به صورت ناخواسته، موجب انتشار معارف اهل بيت شد و رسانهاي که در اختيار امام رضا عليهالسلام قرار گرفت، نام آن حضرت را نهتنها در ايران، بلکه در يَمن، شمال آفريقا و مناطق ديگر، بر سر زبانها انداخت. امام رضا عليهالسلام پُرشوکتترين امام ما شده است؛ به نحوي که زماني که ميخواهند ائمه ي بعد از امام رضا را نام ببرند، آنها را ابنالرضا ميخوانند و تجليل ميکنند.

 

* غير از اين موارد، چه اقدامات فرهنگياي از سوي امام رضا (عليه السلام) صورت پذيرفته است و آيا ميتوانيم ادعا کنيم که به شهادت رساندن امام رضا عليهالسلام به دليل ترس از اقدامات فرهنگي ايشان بوده است؟

 

در پاسخ به اين سؤال، بايد دقت کنيم که حکومت در پوشش اينکه حضرت فرد دوم و وليعهد است، ميخواست ارتباط مردم با ايشان را قطع کند، چون ديگر وليعهد آن آدم سابق نبود که به راحتي قابل دسترس باشد و اين کار با هماهنگي مأمون صورت پذيرفت و حتي خويشاوندان ايشان نيز بهراحتي به حضرت دسترسي نداشتند؛ اما حضرت از فرصتهاي مختلف خود حتي بهصورت محدود استفاده ميکردند و با آنکه آزادي عمل لازم را نداشتند، تمام آن رسوم درباري را در هم ريختند و براي نمونه، با خدمتگزاران و بردگان دربار همسفره ميشدند، اما وزير اعظم اجازهي نشستن بر آن سفره را نداشت.

مورد ديگر به حرکت امام براي نماز عيد بازميگردد که به درخواست مأمون انجام شده بود و حضرت شرط ميکنند که با سيماي پيامبر و آداب پيامبر نماز را اقامه کنند و زماني که مردم ايشان را با آنچنان معنويت و خضوع و پابرهنه ديدند، منقلب شدند و در تاريخ داريم که حتي مقامات کشوري و لشکري نيز از اسب پايين آمدند، زيورآلات را کندند و پابرهنه به نماز ايستادند و کار به جايي رسيد که به مأمون گزارش دادند که با اين وضعيت، جايي براي وي (جهت حضور در نماز) باقي نميماند و بدين ترتيب، مأمون مانع از نماز امام شد.

اقدام ديگر امام، برگزاري جلسات مناظرهي بين الاديان ايشان بود. از زمان پيامبر (صلياللهعليه وآله وسلم) چنين گردهمايي وجود نداشت که سران همه ي اديان و مذاهب به محوريت عالمترين شخصيت زمانه، مباحثي را عنوان کنند و امام پاسخ بدهند و نشان دهند که بهتر از خود آنها، علم به کتاب آنها دارند و اين يک تحول عظيم بود که ديگر تکرار نشد. خطي که امام در اين مباحثات دادند از اين قرار بود که اگر ميخواهيم بحثهاي معرفتي- تطبيقي داشته باشيم، از راه امام رضا عليهالسلام الگو بگيريم.

امام رضا عليهالسلام يک فرهنگ جديد را که همان فرهنگ اسلام بود و به دليل عملکرد حکام رنگ باخته بود، به جامعه عرضه کردند و بدين ترتيب، در تاريخ جاودانه شدند و حتي در اين راه به شهادت رسيدند.

اطلاعاتی برای نمایش وجود ندارد.